مرا چو شب هجر اضطراب بگدازد
قرار در دل و در دیده خواب بگدازد
برای شربت بیمار عشق او، رضوان
گل بهشت به عزم گلاب بگدازد
عطای او به گنه جلوه ها کند فردا
که رستگار ز ننگ ثواب بگدازد
دمی که شمع من آید ز انجمن بیرون
ز نور شعلهٔ حسن، آفتاب بگدازد
ز اضطراب هلاک ، نظاره کن، عرفی
که حیرت رخ ما ز اضطراب بگدازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گلی که از نفسش مشک ناب بگدازد
چرا لب شکرین از شراب بگدازد
خوش آن بدن که ز می در قبا چو گل روید
نه آنکه همچو شکر در گلاب بگدازد
بر آن سرم که چراغی ز روغنم ماند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.