گنجور

 
عرفی

عاقلان آدابت آموزند و رسوایت کنند

دامن جمعی به دست آور که شیدایت کنند

ناگهان عشقت کدازند، از حجاب ناکسی

پرده بگشا تا ز نادانی تمنایت کنند

باغ گل پژمرده کردی، رو ز کس در هم مکش

من هم از غیرت گذشتم، گو تماشایت کنند

پس به کویی جلوه کن، بر مستحقان، زینهاد

تا دعایی بهر حسن عالم آرایت کنند

عرفی ار مانی قدم در وادی اهل وجود

صد بیابا ن خار خذلان تحفهٔ پایت کنند