تا تیز کرده ای به سیاست نگاه را
صد منت است بر دل عاشق گناه را
ای روی غم سیاه که از شرم گریه ام
بر پشت پا دوخته چشم سیاه را
تلخی به عیش او نرساند ملال من
از ماتم گدا چه زیان عید شاه را
هر گه فتاد رهم به صحرای معرفت
با برق در معامله دیدم گیاه را
فردا به خلق تا بنمایم عطای دوست
ثابت کنم به خویش، دو عالم گناه را
عرفی طمع مدار مدارا ز خوی دوست
در دل نگاه دار سرآسیمه آه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی تأثیرات سیاست و عاشقی میپردازد و احساسات خود را نسبت به غم و گناه مطرح میکند. او به دردسرهای عاطفی ناشی از سیاست و نیز تجارب فراحسیاش در مسیر شناخت و معرفت اشاره میکند. شاعر همچنین نگران نشان دادن محبت و وفاداری به دوست است و در نهایت به مخاطب توصیه میکند که از طمع و بیصبری در روابط خودداری کند و در دل خود غم و اندوه را نگه دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که با دقت و زیرکی به امور نگاه میکنی، باید بدانی که این کار بر دل عاشق، بار سنگینی از گناه میگذارد و او را آزار میدهد.
هوش مصنوعی: ای چهرهای که غمگینیات همچون رنگ سیاه است، به خاطر شرم من، چشمهای سیاه خود را بر زمین دوختهای.
هوش مصنوعی: غم و ناراحتی من، هیچ تأثیری بر شادی او ندارد. چه ضرری دارد که من در عزای خودم بمانم وقتی که جشن پادشاه برپا است؟
هوش مصنوعی: هر بار که در مسیر شناخت و آگاهی قدم گذاشتم، با نوری درخشان مواجه شدم که نشاندهنده رشد و شکوفایی است.
هوش مصنوعی: فردا به مردم نشان میدهم که بخشش و لطف دوست چگونه است و به خودم ثابت میکنم که گناهان دو جهان را میتوان با آن جبران کرد.
هوش مصنوعی: به کسی که به تو محبت میکند، بدون طمع رفتار کن و در دل خود یاد او را حفظ کن، حتی اگر در زندگی مشکلاتی داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو بتاب کردی زلف سپاه را
در تو بماند چشم به خوبی سیاه را
ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری
در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را
گر هیچ بایدت که شوی مشک بوی تو
[...]
خور گرچه نور بخشد هر ماه ماه را
روبد بدیده پیشش صد راه راه را
شاهان ز تاج و گاه، شرف یافتند و او
گه تاج را شرف دهد و گاه گاه را
گر گاه در پناه وی آید ظفر دهد
[...]
مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه
جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را
خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا
در کار این سپید کند آن سیاه را
ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را
وی ملک را فریضه تر از نور ماه را
ای نقش بند دولت بند قبای تو
فر همای داد به سربر کلاه را
روزی که بر نشینی تاج سفیده دم
[...]
آن روی بین که حسن بپوشید ماه را
وآن دام زلف و دانهٔ خال سیاه را
من سرو را قبا نشنیدم دگر که بست
بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را
گر صورتی چنین به قیامت برآورند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.