هنوز خسته دلم راه عدم می زد
که با گلوی خراشیده بانگ غم می زد
قضا هنوز نیفکنده بود طرح کنشت
که کوس بی ادبی بر در صنم می زد
هنوز حسن نگاری ندیده بود صلاح
که ترک غمزه به دل ناوک ستم می زد
هئوز سایه نشین آفتاب حسن ز زلف
گرفته دست بر آن زلف خم به خم می زد
به جان دوست که فصّاد غمزه نیش نداشت
که آتش از رگ بیماریم علم می زد
به کعبه آمده عرفی ز کفر دور نمود
به این نشانه که ناقوس در حرم می زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم ز مهر تو آن دم چو صبح دم می زد
که آفتاب رخت در قدم علم می زد
ز جام عشق تو بودم خراب و مست آنروز
که نقش بند قضا، رسم جام جم می زد
به بوی زلف تو آشفته آن زمان بودم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.