|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با دل خود سخن میگوید و از آن میخواهد که به آرزوهای بیثمر نپردازد و قبول کند که او با وجود مشکلات، به دوستش عشق میورزد. او به بیوفایی و ناپایداری دوستی اشاره میکند و میگوید که در دوستی ممکن است گاهی به دشمنی تبدیل شود. دل شاعر از جفا و کجرفتاری دیگران شکسته است، اما او هنوز احساس محبت را پنهان کرده و از دلش میخواهد با سکوت و آه، دردهایش را بیان کند. در نهایت، شاعر از معشوقش میخواهد که به او بیاید تا بتواند زخمهایش را در خود عمیقتر کند.
هوش مصنوعی: ای دل، توقع نداشته باش که بدون درد و غم تو را رها کنم و همچنین بپذیر که من به خاطر جان تو به تو عشق میورزم.
هوش مصنوعی: دوستان نباید موجب خراب شدن آرامش و آسایش هم شوند و حتی اگر به ظاهر دوست به نظر برسند، به دلیل برخی رفتارها میتوانند به دشمنی نزدیک شوند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر رفتارهای ناعادلانه بسیار آسیب دیده است، ولی هیچگاه نتوانستهای از پشت نقاب خود، خودت را نشان دهی تا من بتوانم برایت عذری بیاورم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از حالت ناامیدی و سکوت خود سخن میگوید و از دیگری دعوت میکند تا به او ملحق شود و زخمها و دردهای درونیاش را با او در میان بگذارد. او میخواهد که این دردها بهطور عمیقتر و واقعیتری بیان شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پایِ خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی
[...]
رفتی اگرچه از بر من کی گذارمت
تا بازت آورد به خدا میسپارمت
کارم چو از ازل به تو افتاده تا ابد
گر صد رهم گذاری و من کی گذارمت
دامان تست و دست من ار افکنی سرم
[...]
ای گل دگر ز دست کجا می گذارمت
نتوان فریب داد مرا، خوب دارمت
از تو ندیده ام به جهان بی وفاتری
باور مکن گر اهل وفا میشمارمت
در روزگار نیست مرا چون تو دشمنی
[...]
گیرم بعجز دامنت و جان سپارمت
شاید که گامی از پی نعش خود آرمت
گر کشته رشکم، امشب از آن کو نمی روم
کز دل نیایدم برقیبان گذارمت
هر حرف گفتمت، ز رقیبان شنفتم آه؛
[...]
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.