گنجور

 
عرفی

اصلاح پریشانی ام اندازه ی کس نیست

اجزای مرا نسبت شیرازه ی کس نیست

سلمی طلبی چشم قدم شو که در این دشت

غماز جرس همره جمازه ی کس نیست

ما شیونیان نغمه ندانیم که ما را

گوشی است که بربسته ی آوازه ی کس نیست

ماییم و کهن برگ و بر باغچه ی عشق

چشم دل ما بر ثمر تازه ی کس نیست

عرفی مرو از میکده در صومعه، کانجا

کس را غم مخموری و خمیازه ی کس نیست