گنجور

 
عرفی

ای دل حدیث صبر شنیدن ز بهر چیست

زهر است در پیاله، چشیدن ز بهر چیست

ای عیش غم که مرهم آسایش منی

در زخم سینه نرم خلیدن ز بهر چیست

کشت وفا عزیز تر است ای نسیم وصل

چندین به شوره زار وزیدن ز بهر چیست

این دشت را سموم نسیم است و شعله آب

این سبزه را امید دمیدن ز بهر چیست

عرفی خمار عشق عذابی است بس الیم

جامی بکش، عذاب کشیدن ز بهر چیست