نشاء مخموری ام با مستی مجنون یکی است
صد شرابم هست در ساغر کزان ها خون یکی است
از فسون عافیت بر می فروزم روی زرد
در مزاج من بخار دوزخ و افسون یکی است
بر سر فرهاد کز جام محبت بی خود است
سایه ی شیرین و زخم تیشه ی گلگون یکی است
هر جفایی گر تواند می کند گردون همان
سوزم از غیرت که آیین بودن گردون یکی است
گو مزاج آب و آتش را یکی داند چه عیب
آن که گوید اشک عرفی با در مکنون یکی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در بهارستان یکرنگی شراب و خون یکی است
بلبل و گل، سرو و قمری، لیلی و مجنون یکی است
پرده بینایی ما نیست تغییر لباس
گردباد و محمل لیلی درین هامون یکی است
نیست میزان تفاوت در میان عارفان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.