الا ای باد عنبر بوی مشکین
ندیم و مونس عشاق مسکین
شفا و راحت هر دردمندی
دوا و چارهٔ هر مستمندی
علاج سینهٔ دل خستگانی
مداوای به غم پیوستگانی
تو آری نامه از یاران به یاران
تو سازی مرهم امیدواران
انیس خاطر بیچارگانی
مفرح نامهٔ آوارگانی
حدیث درد دلها با تو گویند
کلید شادمانی از تو جویند
ز روی مردمی وز راه یاری
دمی بازم رهان زین نوحهکاری
سحرگاهی گذاری کن به جائی
به کوی مهربانی آشنائی
بدان منزل که شیرین جانم آنجاست
دوای درد بیدرمانم آنجاست
بدان رشگ بهشت جاودانی
که مسکن دارد آن جان جوانی
قدم بر آستان دلستان نه
ز خاکش دیدهٔ جان را جلا ده
به آزرم از جمالش پرده بردار
بنه در پیش او بر خاک رخسار
سلام و بندگیهای فراوان
از این مسکین بدان خورشید خوبان
سلامی کز نسیمش جان فزاید
سلامی کز دمش دل برگشاید
سلامی طیرهٔ مشگ تتاری
سلامی رشگ گلبرگ بهاری
سلامی جانفزا چون وصل جانان
سلامی خوش چو خوی مهربانان
سلامی کز وجودش عشق زاید
ز سر تا پای او بوی دل آید
رسان ای خوش نسیم نوبهاری
حدیثم عرضه دار از روی یاری
بگو میگوید آن سرگشتهٔ تو
اسیر عشق و هجران گشتهٔ تو
ز سودای غمت دیوانه گشتم
به عشقت در جهان افسانه گشتم
دلارام ودل و جانم تو بودی
مراد از کفر و ایمانم تو بودی
وصالت همدم و همراز من بود
خیالت روز و شب دمساز من بود
به وصلت سال و مه در کامرانی
همیکردم به عشرت زندگانی
چنان در وصل تو خو کرده بودم
چنان مهرت به جان پرورده بودم
که گر یک لحظه بیرویت گذشتی
جهان برچشم من تاریک گشتی
به صد زاری برفتی هوشم از هوش
تنم در تاب رفتی سینه در جوش
کنون شد مدتی تا دورم از تو
بدل خسته به تن رنجورم از تو
برفتی و مرا تنها بماندی
چو مجنون بر سر راهم نشاندی
دلم در آتش سوزان فکندی
مرا در غصهٔ هجران فکندی
نهادی داغ هجران بر دل ریش
گرفتی چون دل ریشم سر خویش
تو آنجا خرم و شادان نشسته
من اینجا در غم از جان دست شسته
تو آنجا در نشاط و شادمانی
به عزت میگذاری زندگانی
من اینجا دیده بر راهت نهاده
به پیغام تو گوش جان گشاده
کجائی ای مداوای دل من
بیا بگشای از دل مشگل من
کجات آن هر زمان از دلنوازی
کجات آن در وفا گردن فرازی
کنون عمریست ای سرو قبا پوش
که رفتی و مرا کردی فراموش
نمیگوئی مرا بیچارهای هست
ز ملک عافیت آوارهای هست
اسیری دردمندی مهربانی
غریبی بیدلی بیخانمانی
ز خویش و آشنا بیگانه گشته
ز سودای غمم دیوانه گشته
نمیگوئی که روزی آرمش یاد
کنم جانش ز بند محنت آزاد
بدو از لطف پیغامی فرستم
به درمانده دلش کامی فرستم
دل درماندگانرا بردی از هوش
به آخر دستشان کردی فراموش
ز راه و رسم دلداری نباشد
فرامشکاری از یاری نباشد
بمردم نازنینا در فراقت
به جان آمد دلم در اشتیاقت
بمردم یاد کن وز غم بیندیش
مرا مپسند در هجران از این بیش
نگارینا به حق دوستداری
دلاراما به حق جانسپاری
به حق صحبت دیرینهٔ ما
به حق یوسف و حزن زلیخا
به آب دیدهٔ من در فراقت
به آه و نالهٔ من ز اشتیاقت
که پیمان مشکن و عهدم نگه دار
مخور بر جان من زنهار زنهار
چنان کن ای برخ خورشید خاور
که تا در زندگی یکبار دیگر
سعادت باز بر من رو نماید
در اقبال بر من برگشاید
به چشم خویشتن رویت ببینم
به کام خویشتن پیشت نشینم
بیابم از فراقت رستگاری
نباید بردت از من شرمساری
صبا از روی لطف و راه یاری
چو پیغامم سراسر عرضه داری
بخواه از لعل نوشینش جوابی
بجوی شادیم باز آر آبی
زمانی باز گرد و زود بشتاب
مرا یکبار دیگر زنده دریاب
به پیغامش روانم تازه گردان
ز بویش مغز جانم تازه گردان
تو تا باز آئیم ای باد شبگیر
دمت دلبند و جانبخش و جهانگیر
من مسکین سر گردان بییار
به عادت شیون آغازم دگر بار
ز روی بیدلی و بیقراری
همی مویم همی گویم به زاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار شاعر به باد عنبربو میپردازد و او را مونس و همصحبت عاشقان مسکین میداند. باد به عنوان درمانی برای دردهای دل و غمهای عاشقان توصیف شده و نقش شفا بخشی ایفا میکند. شاعر از باد میخواهد تا پیامی به یاران برساند و دلهای آشفته را آرامش بخشد. او از دوری و غم هجران میگوید و از باد میخواهد که به او در رسیدن به معشوق کمک کند. شاعر به یاد و خاطرات شیرین وصال معشوق میافتد و از درد ناشی از جدایی و حسرت توضیح میدهد. او در نهایت، تقاضای دستگیری و یاری از باد میکند تا دوباره به آغوش معشوق برسد و از غمهای دوری رهایی یابد.
هوش مصنوعی: ای باد خوشبو، که بوی عطر مشک را به همراه داری، تو همدم و یار عاشقان رنجکشیده هستی.
هوش مصنوعی: شفا و آرامش برای هر بیماران و درمان و کمک برای هر نیازمندی.
هوش مصنوعی: درمان قلب کسانی که خستهاند، در کنار غم کسانی است که دلبستهاند.
هوش مصنوعی: شما نامهای از دوستان خود میفرستید که به دوستان دیگر شما برسد و دلهای امیدوار را تسکین دهید.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به احساس همدلی و نزدیکی اشاره دارد. به عنوان مثال، میتوان گفت که یک منبع آرامش و شادی برای کسانی است که دچار مشکل و غم هستند، یا به دیگرانی که در جستجوی آرامش و نوید هستند، کمک میکند.
هوش مصنوعی: دلها با تو از غمهای خود صحبت میکنند و شادی را از وجود تو میطلبند.
هوش مصنوعی: از روی ادب و برای کمک، لحظهای از این ناله و غم و اندوه رهایم کن.
هوش مصنوعی: صبح زود به محلی برو که در آنجا با دوستان و آشنایان مهربان روبرو شوی.
هوش مصنوعی: به جایی برو که محبوبم آنجا حضور دارد؛ همان جاست که راهم را بهبود میبخشد و آرامش میدهد.
هوش مصنوعی: بدان حسادت کن به زندگی ابدی و زیبا که آن روح جوان در آنجا ساکن است.
هوش مصنوعی: به سوی مظهر زیبایی برو، و از خاک آن دلبر، چشم جانت را روشن کن.
هوش مصنوعی: از زیبایی او خجالت میکشم، پس پرده را کنار بزن و بر خاک به او تعظیم کن.
هوش مصنوعی: سلام و خدمتهای فراوان این حقیر را از این خورشید نیکوکار، که به خیر و زیبایی معروف است، بپذیر.
هوش مصنوعی: سلامی که با نسیمش جان را تازه کند و سلامی که با نفسی که میکشد، دل را شاد و خوشحال کند.
هوش مصنوعی: سلامی مانند عطر بینظیر و دلفریب گلهای بهاری، که حسودی را برمیانگیزد و توجه را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: سلامی دلانگیز و شاداب که مانند وصل دوست عزیز است، سلامی خوشایند و دلنشین که یادآور دوستی و مهربانی است.
هوش مصنوعی: سلامی که از وجود او سرچشمه میگیرد، عشق را به ارمغان میآورد و از سر تا پای او بویی شگفتانگیز و دلنشین حس میشود.
هوش مصنوعی: ای نسیم خوشبو و تازه بهار، پیامی را که از روی محبت دارم، به او برسان.
هوش مصنوعی: بگو که آن کسی که در عشق و دوریات سردرگم شده، حالا در دام عشق و فراق تو گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی تو، دیوانه شدم و به خاطر عشقات، در این دنیا به داستانی تبدیل شدم.
هوش مصنوعی: عزیزترین و محبوبترین موجود در زندگیام تو بودی و هدف من از اعتقادات و باورهایم، تو بودی.
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیکی تو همیشه با من بود و فکر تو در روز و شب همواره با من همراه بود.
هوش مصنوعی: من در آرزوی رسیدن به وصال تو و تجربه شادی و خوشبختی در زندگی بودم.
هوش مصنوعی: من به قدری با وصال تو عادت کرده بودم و آنقدر محبتت در جانم ریشه دوانده بود که حس میکردم جز تو چیزی نمیتواند زندگیام را پر کند.
هوش مصنوعی: اگر حتی یک لحظه از حضور تو غافل شوم، دنیا برای من تاریک و بیروح میشود.
هوش مصنوعی: به شدت گریه کردم و تو از کنارم رفتی، عقل و هوش من از دست رفت و بدنم دچار تب و تلاطم شد، در حالی که دلم پر از درد و احساسات بود.
هوش مصنوعی: حالا مدتی است که از تو دور هستم و دل خستهای دارم، بدنم هم از این دوری رنج میکشد.
هوش مصنوعی: تو رفتی و من را تنها گذاشتی، همچنان که مجنون را در مسیرش نشاندند.
هوش مصنوعی: دلم را در آتش عشق سوزاندی و من را در اندوه جدایی رها کردی.
هوش مصنوعی: تو آنچنان درد و رنج جدایی را بر دل شکستهام گذاشتی که دیگر نمیتوانم تحمل کنم؛ مانند دلی که خودش زخم خورده است، اکنون نمیتواند بر زخم دیگری تحمل کند.
هوش مصنوعی: تو در آنجا خوشحال و سرزندهای، ولی من اینجا در غم و اندوهی عمیق به سر میبرم که حتی به جانم هم بیتفاوت شدهام.
هوش مصنوعی: تو در آن مکان با خوشحالی و افتخار زندگیات را سپری میکنی.
هوش مصنوعی: من در این مکان، چشمانم را به انتظار تو دوختهام و با تمام وجودم آمادهام تا پیام تو را بشنوم.
هوش مصنوعی: کجایی ای درمانگر دل من؟ بیایید و مشکلاتم را حل کن.
هوش مصنوعی: کجایی که همیشه با لطافت قلبی، خود را در وفا بزرگ و سربلند میکنی؟
هوش مصنوعی: اینک مدت زیادی است که ای زیبای بلندقامت، تو رفتهای و دیگر مرا به یاد نمیآوری.
هوش مصنوعی: تو به من نمیگویی که من تنها و بیپناهم و از سرزمین آرامش و راحتی دور افتادهام.
هوش مصنوعی: در این دنیا، فردی که در درد و رنج به سر میبرد و در عین حال مهربان است، دچار احساس بیگانگی و بیخانمانی است.
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که در دل دارم، از خودم و نزدیکانم بیگانه شدهام و همچنان از این وضعیت دیوانه و ناآرام هستم.
هوش مصنوعی: تو نمیگویی که روزی به یاد آرامش او بیفتم و جانش را از دست و پای رنجها آزاد کنم.
هوش مصنوعی: به او پیامی از روی لطف میفرستم تا دل ناامیدش را شاد کنم.
هوش مصنوعی: دلهای خسته و ناتوان را با خود بردی و در پایان، آخرین یاد آنها را از خاطرشان پاک کردی.
هوش مصنوعی: در مسیر و روش محبت، فراموشی وجود ندارد و کمک و یاری همیشه در دسترس است.
هوش مصنوعی: دلم برای تو، ای عزیز، به شدت تنگ شده و در دوری تو به شدت دچار درد و رنج شدهام.
هوش مصنوعی: به خاطر من یاد کن و از غم و اندوه دوری کن. در جدایی ما، بیشتر از این را نمیپسندم.
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا، به راستی که عشق تو حق و حقیقت است و به خاطر تو جانم را فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر صحبتهای قدیمی ما، به حقیقت یوسف و اندوه زلیخا اشاره میکنم.
هوش مصنوعی: اشکهای من در سوگ جداییات و نالههایم از شوق دیدارت حکایت میکند.
هوش مصنوعی: عهد و پیمان خود را نشکن و به promises وفادار باش. به جان من رحم کن و مرا اذیت نکن.
هوش مصنوعی: بیشتر تلاش کن تا مانند خورشید در سمت شرق بدرخشی، به طوری که زندگیام را دوباره روشن کنی.
هوش مصنوعی: خوشبختی دوباره به من روی میآورد و خوششانسی به سراغ من خواهد آمد.
هوش مصنوعی: من در چشمان خودت، زیباییات را میبینم و به خاطر رضایت خودم، پیش تو میآیم و مینشینم.
هوش مصنوعی: اگر از دوری تو به آرامش و رهایی برسم، نباید تو از من احساس شرم کنی.
هوش مصنوعی: باد صبا با محبت و حمایت خود پیامم را به طور کامل به دیگران منتقل میکند.
هوش مصنوعی: از او که لبهای شیرین دارد، پاسخی بخواه و شادی را به زندگیام برگردان.
هوش مصنوعی: زمانی را به یاد بیاور و به سرعت به سوی من بیا، تا یک بار دیگر زندگی را در آغوش بگیری.
هوش مصنوعی: به خاطر پیغام او، روح و روانم تازه میشود و عطر او جانم را احیا و سرزنده میکند.
هوش مصنوعی: ای باد شبگیر، تو به قدری محبوب و بخشندهای که وقتی برمیگردم، دلم به تو وابسته و سرشار از محبت میشود.
هوش مصنوعی: من آدم بیچاره و سرگردانی هستم که به تنهایی و به عادت همیشگیام دوباره شروع به ناله و شکایت میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر ناامیدی و بیقراریام، به شدت در جستوجو هستم و با دلسوزی سخن میگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.