گنجور

 
عبید زاکانی

گفتم صنما شدم به کام دشمن

زان غمزهٔ شوخ و طرهٔ مرد افکن

گفت آنچه ز چشم و زلف من بر تو گذشت

ای خانه سیه چرا نگفتی با من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode