عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

گفتم صنما شدم به کام دشمن

زان غمزهٔ شوخ و طرهٔ مرد افکن

گفت آنچه ز چشم و زلف من بر تو گذشت

ای خانه سیه چرا نگفتی با من