جوقی قلندرانیم بر ما قلم نباشد
بود و وجود ما را باک از عدم نباشد
سلطان وقت خویشیم گرچه ز روی ظاهر
لشگر کشان ما را طبل و علم نباشد
مشتی مجردانیم بر فقر دل نهاده
گر هیچمان نباشد از هیچ غم نباشد
در دست و کیسهٔ ما دینار کس نبیند
بر سکهٔ دل ما نقش درم نباشد
جان در مراد یابی در حلقهای که مائیم
رندان بینوا را نیل و بقم نباشد
چون ما به هیچ حالی آزار کس نخواهیم
آزار خاطر ما شرط کرم نباشد
در راه پاکبازان گو لاف فقر کم زن
همچون عبید هر کو ثابت قدم نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و وضعیت افرادی میپردازد که خود را از قید و بندهای دنیوی آزاد میدانند. آنها به فقر و عدم توجه به چیزهای مادی بیتوجه هستند و از نظر روحی در مرتبهای والا قرار دارند. آنها خود را سلطان زمانه مینامند، حتی اگر به ظاهر چنین نباشند و معتقدند که درد و رنج دیگران برایشان اهمیتی ندارد. این گروه به سادگی و زهد زندگی میکنند و به نوعی به ضعف و زبونی در جامعه بیاعتنا هستند. در نهایت، پیام این شعر نشان میدهد که انسانهای واقعی کسانی هستند که به درون خویش و معنویاتشان توجه دارند و به نگاه دیگران اهمیتی نمیدهند.
هوش مصنوعی: ما گروهی از عارفان و آزادگان هستیم که هیچکس نمیتواند بر ما خط و قانونی بیاورد. وجود ما برایمان مهم نیست و از نبودن خود نمیترسیم.
هوش مصنوعی: ما در زمان خودمان مقام و سلطنت داریم، هرچند که از نظر ظاهری لشکری نداریم و ابزارهایی همچون طبل و پرچم در اختیارمان نیست.
هوش مصنوعی: ما گروهی از افراد بینیاز هستیم که در دل خود به فقر انس یافتهایم. اگر چیزی نداشته باشیم، هیچ غمی نداریم.
هوش مصنوعی: در دستان و کیسهٔ ما کسی دینار نمیبیند، چون بر سکهٔ دل ما نشانی از پول و ثروت نیست.
هوش مصنوعی: در جستجوی هدف و آرزو، در جمع ما که در این مجالس با هم هستیم، دیگران که در سختی و بیچارگی زندگی میکنند، نمیتوانند به اهداف خود برسند.
هوش مصنوعی: ما به هیچ دلیلی کسی را آزار نخواهیم داد، بنابراین انتظار نداشته باشید که دل ما را به خاطر دیگری بیازارید.
هوش مصنوعی: در مسیر افرادی که به پاکی و صداقت معروف هستند، از فقر خود زیاد سخن مگوی. چون آن کسی که مثل عبید به راه خود ثابت و استوار نباشد، در واقع به هدفش نزدیک نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد
کانجا که عشق باشد، این مایه کم نباشد
سودای تست در جان، نقشت درون سینه
حرفی برون نیفتد تا سر قلم نباشد
من خود فتوح دانم مردن به تیغت، اما
[...]
هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد
در عرض بیحیایی آیینه کم نباشد
پیش از خیال هستی باید در عدم زد
این دستگاه خجلتکاو یک دو دم نباشد
موضوع کسوت جود دامنفشانیی هست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.