بسته باشد تا بکی میخانه را در الغیاث
چند ماند خالی از می جام و ساغر الغیاث
طبل شادی تا بکی در سینه ام سلطان غم
کوبد و آراید از هر سوی لشگر الغیاث
تا بکی از منجنیق چرخ ناهموار دون
سنگ فتنه باردم بر کاسه سر الغیاث
گرچه یارانم ز یاری یاوریها میکنند
نیست ما را جز تو یارا یار و یاور الغیاث
حیدرا از آستین دست یداللهی برآر
نفس بگشاده دهن مانند اژدر الغیاث
زآیه نصر من الله رایتم افراشتی
تا شوم بر دشمنان دین مظفر الغیاث
تیره شد آئینه گردون ز روی عاصیان
تا کند نور علی بازش منور الغیاث
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.