بی نیازا بر نیاز ما ببخش
گر چه غفلت کرده ایم اما ببخش
پای در گل ماندگان را دستگیر
عذر ناهموارگان را درپذیر
همچو یوسف شان برآر از چاه تنگ
همچو یونس شان امان بخش از نهنگ
بی کسان را یاوری کن در سفر
طالبان را بر تمنا ده ظفر
با وطن سرگشتگان را ره نمای
این برون افتادگان را در گشای
اهل ایمان را بکن طاعت قبول
حشر و نشر جمله با آل رسول
بنده بخشا یا گرانی میکنم
وین لجاج از تیره جانی میکنم
ما چه خواهیم از تو مشتی ناتمام
هر چه خواهی کن تو دانی والسلام
یک شبی بر کف گرفتم آب را
جمع کردم جمله اصحاب را
هر یکی را بادهای دادم نخست
تا دل هریک توانم باز جست
سر نهادم بر قدمشان عذر خواه
اول استغفار کردم از گناه
گفتم از من جمله دل آزرده اید
هرگه از من کینه در دل کرده اید
در جوانمردی نباشد ناپسند
گر نگیرند آن برین ناهوشمند
گر حدیثی گفته باشم ناصواب
مست را هر گونه افتد در جواب
هر که بر حال منش باشد وقوف
تنهد انگشت تصرف بر حروف
وانک نبود آه کش بر سوز من
گو مرا بین و بترس از روز من
گر تنم اینجاست دل در قاین است
خاطری دارم که گویی آینه است
هر که با من یک نفس نزدیک شد
تا نطق زد آینه تاریک شد
مردم دلداده را تمییز نیست
نی سر کس کش سر خود نیز نیست
چون دل خود را نمیدارد نگاه
زو مراعات دلی دیگر مخواه
او اگر خاطر نگه میداشتی
خاطر خود را به کس نگذاشتی
آنکه دارد دل، دلش یاری کند
چون ندارد دل چه دلداری کند
با کسی کز خویشتن باشد ملول
مرد عاقل کی کند صحبت قبول
سینه ها خالی کنید از کین من
تا بیاساید دل مسکین من
جمله را بر من حقوق خدمت است
عهده آن خدمتم در ذمت است
وقت وقت آبی به دستم داده اید
کفشی آخر پیش من بنهاده اید
حق آن باشد برِ من بی قیاس
سگ بهست از مردم ناحق شناس
نیک نامی در عطا بخشیدنست
لیک مردی در خطا بخشیدنست
امشب ای یاران من یاری کنید
تا سحر با من جگرخواری کنید
از دل صافی کشید این اتفاق
خود مرا دل خون شد از بس اشتیاق
دوش چون باد صبا تشریف داد
جان محنت دیده من کرد شاد
کرده ام از وی به زاری التماس
تا رود سوی قهستان بی مکاس
ایلچی باشد رود در پیشتر
دوستان را خوش بر آرد زین خبر
خواهد از هر یک ار کلوکی دگر
حاسد آن را نوکند سوگی دگر
در پذیرفت از من و سوگند خورد
دوش چون میرفت امشب وعده کرد
خواهم از هر مژه کردن خامه ای
پس به درد دل نبشتن نامه ای
نامه را عنوان چنین خواهم نبشت
کین ز دوزخ میفرستم در بهشت
واخورم بر باد هریک بادهای
در نویسم نام هر آزادهای
بر زبان نیزش دهم پیغامها
کان جماعت را نبردم نامها
در قدح ریزید ساقی می کجاست
هین که وقت جنبش باد صباست
آمدی اهلاً و سهلاً مرحبا
خوش خرامیدی خوش ای باد صبا
تازه کردی روضه جانم به دم
میتوانی رنجه کن امشب قدم
بگذر ای فرخنده پی بر قهستان
قصه من عرضه کن بر دوستان
اول از ترشیز در باید گرفت
بعد از آن راهی دگر باید گرفت
همچنان میرو الام اندر الام
تا در مقصد سلام اندر سلام
نسخه ای از ذکر جمعی کرده ام
از شراب دوست کامی خورده ام
با خود از روی کرم همراه کن
وز من ایشان را به لطف آگاه کن
چون مرا ساز سفر ترتیب کرد
دوستکامی گو برین ترتیب خورد
ساقیا پر کن نخستین باده هان
تا خورم بر یاد شنگول جهان
مونس العشّاق سیف الدین حسین
نادر آفاق در هر نیک و شین
بینظیر بیمثال بیهمال
زانش میخوانند سیف الدین کمال
در سبک روحی چو باد صبح خیز
وز گرانان بوده چون من در گریز
بر نخیزد روز و شب بیسور و چنگ
دست در دامان عیش از نای و چنگ
زنده کردیم ار چنار کند بد
بار دیگر سایه بر ما افکند
ساقیا پر کن که بر سر میزنم
می بیاد سرو کشمر میزنم
در جهان بسیار سر و بی برست
بارور چون سرو کشمر کمترست
با جمال الدین محمد یک صبوح
گر بر آرم باز بردم عمر نوح
ای گشاد عیش در ابروی او
آب حیوان خاک خاک کوی او
تا جهان باشد نباشد در جهان
مثل او یاری چه پیدا چه نهان
کز ارس کلک ای صبا ترتیب کن
نقلها در یکدیگر ترکیب کن
یاد یاران دگر هم میکنم
ذکرشان تخفیف را کم میکنم
ساقیا جامی دگر پر کن بیار
تا به شادی در کشم بر یاد یار
افضل عالم جمال الدین که عقل
میکند از رأی او انوار نقل
سوزنی عهد خود در اقتدار
اوستاد شاعران روزگار
قمری سرو سر بستان جان
بلبل گلزار جان بل جان جان
زادگان فکرتش صاحب جمال
در علو بگذشته از حد کمال
خوردم این ساغر به یاد روی او
کُحل چشمم باد خاک کوی او
ساقیا پر ساغری در ده کهن
جانم از یاد نصیری تازه کن
فخر آل مصطفى عبدالملک
شمع اخوان الصفا عبدالملک
بی نظیر عصر در باب سخن
نظم و نثرش رشک ارباب سخن
یار صاحب عهد در شادی و غم
در طریق دوستی ثابت قدم
مجلس افروز سحر خیزان مست
همچو من سیکی خور و لولی پرست
این شراب پر بیاد و نام او
میخورم بر شادی ایام او
ساقیا جامی دگر بر کار کن
یاد زین الدین علی فخار کن
ناظم نظم کلام بی خلل
در همه ابواب یاری بی بدل
در ظرافت بیهمال و بی نظیر
در صبوحش باده خوردن ناگزیر
با شرف چون یاد ازو میآیدم
یک صبوحی آرزو میآیدم
گر شرف مسعود هم حاضر بود
ریشخندی نیز هم آخر بود
بی تکلف نام ایشان میبرم
وین قدح بر یاد ایشان میخورم
ساقیا برکش به سر جامی دگر
شادی فرخنده فرجامی دگر
منبع معنی نصیرالدین حسن
آنکه هستم در فراقش ممتحن
برده گوی از بذله گویان جهان
بوده از افسردگان چون من جهان
در سرایانم صبوحی آرزوست
خود سرایان با ویست آنجا که اوست
خویش را آیا دگر بینم به خواب
در سرایان پیش او مست خراب
سر نهاده در سرایان کسان
خوش بود کس خندها بر خر کسان
تا سر این جام شراب مشکبو
با ویست ای باد در گوشش بگو
ساقیا پر کاسه سیکی بیار
تا کنم یکبارگی یاد سه یار
از جمال و تاج و سعد ارباب عیش
گوشه گیران جهان در باب عیش
جنت ثانی وطنگه ساخته
خانه دل با طرب پرداخته
خوش بود انصاف را بستانسرای
از خروش بلبل دستانسرای
هرگز آیا باز بینم مست مُل
خویش را در باغ بالا زیر گل
بینم انشاء الله این دولت به کام
دوستان همزانو و بر کف مدام
ساقیا پر کن دگر جامی شراب
تا بنوشم شادی روی شهاب
مفخر ایران منوچهر آن به حق
برده در هر شیوه از افران سبق
یار خوش باش نکو اخلاق من
محرم راز دل مشتاق من
کرده هم در راحت و هم در الم
خویش را در عالم یاری علم
حق او بر من فزونست از قیاس
من که باشم ایزدش بس حق شناس
میخورم بر یاد روی خرمش
باده ای کز لطف جان بخشیدنش
ساقیا جامی دگر پر کن بده
یاد شمس الدین مظفر کن بده
آرزوی دیده محروم من
راست میخواهی به حق مخدوم من
خانه تاریک جانم را چراغ
باشد از جان و زویم نبود فراغ
کی بود روزی به فضل حق که باز
کرده باشم بر جمالش دیده باز
هم به توفیق خدا دارم امید
کین شب تاری شود روزی سفید
بعد یاری خواستن از همتش
این شراب پر بیاد خدمتش
ساقیا جامی دگر پیش آورم
تا به شادی محمد واخورم
گوهر درج دل آقای من
مونس جان ستم فرسای من
کرده در عرض هنر حاصل شرف
در لقب نیزش بود داخل شرف
نیک خلق و نیکخو و نیکخواه
سیرتش بر پاکی گوهر گواه
بینم آیا صبحدم در کوشکک
باده در کف هر دو در یک گوشکک
میخورم بر یاد او این جام جم
یاد مجدالدین مبارکشاه هم
ساقیا با سر فرو کن جام را
از میان بردار ننگ و نام را
باده بر یاد کسی خواهم کشید
کز شرف بر آسمان خواهم رسید
یاد او چون بر زبانم بگذرد
سیل خون از دیدگانم بگذرد
حیرتت بر روی من دانی که چیست
گر نمیدانی بپرس از من که کیست
بر کفم نه ساغر و یکدم خموش
کاندرونم همچو دیگ آمد به جوش
بیریا این جوهر پاک نفیس
هست بر یاد جمال الدین رئیس
ساقیا جامی دگر باز آر زود
دیگری باید بر آن هم برفزود
هر دو دستم را در جام می بیار
زانکه نتوان خورد جامی با دو بار
تا توانم کرد جامی کن مزید
یاد شمس و اسعد ابنای سدید
هر دو دانشمند اما درد نوش
نه چو دیگر فاسقان طاعت فروش
خوش بود بر بانگ ابریشم بها
ساغری دیگر به من ده ساقیا
تا بیاد آرم حسن مسعود را
خاصه چون در نغمه آرد عود را
ساقیا جامی دگر بر دست گیر
هین که بگذشت آبم از سر دست گیر
یاد یاری دیگرم مدهوش کرد
با شهاب نجم خواهم نوش کرد
همدم دیرینه و یار قدیم
هم حریفم بوده دایم هم ندیم
برده دست از جمله شنگولیان
پیش او سر بر زمین کاجولیان
از شکر شیرین ترش هر بذلهای
دلقک اندر پهلوی او فضلهای
شادی طبع همیشه شاد او
یاد او و یاد او و یاد او
ساقیا جامی دگر نه بر کفم
هین که چون نار از گرانی میکفم
مرد غازی میخورم بر یاد دوست
سر ببالین مینهم بر یاد دوست
هم دماغ و هم سرم پرداختست
مغزم اندر استخوان بگداختست
شد زمام اختیار از دست من
مست گشتست این دل بد مست من
دوستکامیها که باقی مانده است
از مراد دور ساقی مانده است
ختم کردم ساقیا از بیدلی
دوستکامی خوردن از لایعقلی
بیش ازین طاقت ندارم ای صبا
هدهد جانم تویی قاین سبا
پیشتر باش ای برید بی کسان
این جماعت را ز من خدمت رسان
وانگه از بهر دل این مستمند
در زن از قاین برو تا بیرجند
راه کن بر شمس دین عبدالرحیم
گو خیالت ناظرست و حق علیم
کز دل و جان آرزومندم به تو
وز قدم تا فرق در بندم به تو
همچو را هم قصه میگردد دراز
یک یکی از یاران نیارم گفت باز
گرچه زحمت باشدش گو عذر من
باز خواه از جمله یاران تن به تن
گر قدم خواهی کزان سوتر نهی
بوسه بر دست علی سابق دهی
کی بود آیا که بار دیگرم
صبحدم با بربط آیی بر سرم
با حکیم و با رئیس از یک صبوح
در خراشادم شود وقتی فتوح
برفراز آسمان مسند نهم
وز تفاخر پای بر فرقد نهم
کی کنم آیا بهم یار شمشی
در خراشاد از شراب کشمشی
حصه ما خنبها بر باده دار
حالیا یکماههای آماده دار
چون ازینها بگذری سیری بکن
پیش دانشمند شو خیری بکن
خدمت من عرضه کن با اشتیاق
گو به جان آمد دلم چند از فراق
خاطرم پیوسته در تیمار توست
مونس من روز و شب اشعار توست
یادگاری از خطابت با منست
چشم جانم از سوادت روشنست
تشنه دیدار تاج الدین حسن
آن چنانم کم برآمد جان ز تن
همتی در کار این مسکین کنید
من دعا کردم شما آمین کنید
این وصیت با معادی میکنم
نه ریایی اعتقادی میکنم
کز من سر گشته در عالم چو گوی
پیش شیخ الاولیا رمزی بگوی
کاشف اسرار حق شیخ الشیوخ
جوهر انوار حق شیخ الشیوخ
عیسی ثانی امین الدین که هست
پیش قدر همتش افلاک پست
قاطع بدعت به شمشیر زمان
تابع امر خداوند جهان
آن چو جان از آفرینش بی بدل
وان چو عقل پاک جوهر بی خلل
پرده پوشان ضمیرش در حرم
همچو مریم بکر و عیسی در شکم
ای حصار همتت حصنی رفیع
دوستان را بر تو میآرم شفیع
در پناهم جای ده بر در مزن
میتوانی سایه ای بر من فکن
گر خطایی کردم آن بر من مگیر
عذر نامردانه من در پذیر
ختم بر نام تو شد این یادگار
بر نکویی ختم باد انجام کار
تمام شد کتاب سفرنامه از نتایج طبع نقاد و لطایف ذهن و قّاد ملک الکلام مقبول الخواص و العوام حکیم سعد المّلة و الدین نزاری القهستانی طاب الله ثراه و جعل الجنة مثواه و الفردوس الاعلى مأواه على ید اقل عباد الله و احوجهم الى غفرانه، یوم الاحد اوائل جمادی الاولی من شهور سنة سبع و ثلاثین و ثمانمائة حامداً لله و مصلیّا و مسلّما على رسوله و صحبه و آله.
ترجمه متن فوق:
به پایان رسید کتاب سفرنامه از نتایج طبع سنجش گر و لطایف ذهن روشن پادشاه سخن پذیرفته خواص و عوام حکیم سعد الملة و الدین نزاری قهستانی، خداوند خاک او را پاکیزه گرداند و او را در بهشت و فردوس برین جای دهد، بر دست کمترین بنده خدا و نیازمند ترین آنها به آمرزش خداوند روز یکشنبه اول جمادی الاول سال ۸۳۷ با حمد خدا و درود بر رسول او و خاندانش و اصحاب او.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن، اشعاری از یک شاعر بزرگ درباره طلب آمرزش و یاری از خداوند و مقامهای اولیا و دوستان است. شاعر از خداوند میخواهد که با وجود غفلتها و خطاهایش، او را ببخشد و به نیازمندان و بیکسان یاری کند. او از تجربیات خود میگوید و آرزو میکند که به صفای دل دست یابد. در این اشعار، نمادهایی چون یوسف و یونس برای بیان درخواست یاری و رهایی از مشکلات استفاده شده است. شاعر همچنین به بادهنوشی و خوشگذرانی به یاد دوستانش اشاره کرده و ضمیر حال افراد را در زندگی دنیوی و معنوی در نظر گرفته است. او به ارتباط با دوستان و یاران در شادی و غم تأکید دارد و در نهایت، به دعا و درخواست مکرر از خداوند و اولیا برای رستگاری و آمرزش خود میپردازد. متن به پایان رسیدن سفرنامه و تقدیم آن به خداوند نیز اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای کسانی که بینیازی، بر نیازی که داریم ببخشید. اگرچه ما در غفلت هستیم، اما لطف خود را از ما دریغ نکنید.
هوش مصنوعی: به کسانی که در مشکلات و موانع گیر کردهاند کمک کن و عذر آنهایی که در مسیرشان با سختی مواجه هستند را بپذیر.
هوش مصنوعی: مانند یوسف که از چاه تنگ نجات یافت و به مقام و شان بلندی رسید، یا مثل یونس که از دامن نهنگ به سلامت خارج شد و جانش محفوظ ماند، شما نیز باید از مشکلات و سختیها رهایی یابید و به مقام بالایی دست یابید.
هوش مصنوعی: کمک کن به کسانی که بیکس و نیازمند هستند، و در مسیری که طلبکاران هستند، به آنها امید موفقیت بده.
هوش مصنوعی: وطن میتواند راهنمای کسانی باشد که در زندگی سرگردان و بیصبرند و به آنها کمک کند تا به بیرون از وضعیت دشواری که در آنند، راه پیدا کنند.
هوش مصنوعی: افراد مؤمن را به انجام فرمانهای الهی تشویق کن و روز قیامت آنها را در کنار خانواده پیامبر جمع کن.
هوش مصنوعی: من برخی مواقع با مشکلات و سختیها دست و پنجه نرم میکنم و این stubbornness را از روحیهام به ارث بردهام.
هوش مصنوعی: ما از تو چیزی نمیخواهیم، تو هرچه دوست داری انجام بده، چون خودت بهتر از هر کسی میدانی که چه باید کرد و ما دیگر چیزی اضافه نمیکنیم.
هوش مصنوعی: روزی در یک شب، آب را در دستانم گرفتم و همه دوستان و همراهانم را جمع کردم.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها را در ابتدا نوشیدنیای دادم تا بتوانم دل هر کدام را به راحتی بدست آورم.
هوش مصنوعی: سرم را بر پاهایشان گذاشتم و عذرخواهی کردم. در آغاز، از گناهانم طلب بخشش کردم.
هوش مصنوعی: من به شما گفتم که خیلی از من دلخور شدهاید، اما هر بار که فکر میکنم، میبینم که در دل خود از من کینهای ندارید.
هوش مصنوعی: اگر در رفتارهای جوانمردانه کسی ناپسندی وجود داشته باشد، این ناپسند ویژگی احمقانی است و نباید به آن توجه کرد.
هوش مصنوعی: اگر سخنی نادرست گفتهام، مست در هر حالتی پاسخی میدهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به وضعیت و حال خود آگاه باشد، میتواند با تسلط و مهارت به جملات و کلمات تسلط پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی نیست که بر دلم سوگند بخورد و بر درد من بگرید، پس مرا ببین و از روزی که باید با من روبرو شویم، بترس.
هوش مصنوعی: اگر بدنم اینجا قرار دارد، اما دل و احساس من در قاین (محلی دیگر) است. درد و نگرانیمی دارم که شبیه به آینهای است که همه چیز را مینمایاند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به من نزدیک و همصحبت شود، وقتی که صحبت میکند، مانند آینهای که تاریک میشود، به نوعی تحت تأثیر قرار میگیرد و حالتی متفاوت پیدا میکند.
هوش مصنوعی: مردم عاشق و دلداده نمیتوانند تفاوتها را تشخیص دهند و حتی درک درستی از خودشان هم ندارند.
هوش مصنوعی: وقتی دل خود را نمیتوانم حفظ کنم، از دیگران هم توقع نداشته باش که مراقب احساسات من باشند.
هوش مصنوعی: اگر به یاد و خاطر خود بیشتر توجه میکردی، هرگز احساسات و عشق خود را به دیگران نمیسپردی.
هوش مصنوعی: کسی که دل دارد، دلش حمایت میکند، اما کسی که دل ندارد، چطور میتواند دل کسی را آرام کند؟
هوش مصنوعی: مرد عاقل هیچگاه با کسی که از خود واقعیاش ناراضی و ملول است، صحبت نمیکند.
هوش مصنوعی: دلهای خود را از کینه و نفرت خالی کنید تا دل ضعیف و رنجکشیده من آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: تمام حقوق و وظایفی که بر عهده من است، نشاندهندهی تعهد و خدمت من به دیگران میباشد.
هوش مصنوعی: شما به من فرصت و آب حیات بخشیدهاید، اما در عوض، یک کفش در کناری گذاشتهاید که نمیتوانم از آن استفاده کنم.
هوش مصنوعی: حق این است که نسبت به من، سگ که بیمعیار است، بهتر از مردمی است که حق را نمیشناسند.
هوش مصنوعی: خوبی و نیکنامی در بخشش و اعطای چیزهای خوب است، اما بزرگواری واقعی در بخشش اشتباهات و خطاهای دیگران نمود پیدا میکند.
هوش مصنوعی: امشب ای دوستان، مرا همراهی کنید تا صبح با هم از زندگی لذت ببریم.
هوش مصنوعی: این اتفاقی که برای من افتاد، از دل پاک و بیآلایش نشأت گرفت و به شدت دلم را جریحهدار کرد، زیرا به خاطر اشتیاق زیاد، دلم پر از درد شد.
هوش مصنوعی: شب گذشته، وقتی نسیم صبحگاهی آمد، روح خسته و رنجکشیده من را شاداب و خوشحال کرد.
هوش مصنوعی: من از او با ناله و زاری خواستهام که به سمت قهستان برود و به جایی نرود که مرا رنجیده خاطر کند.
هوش مصنوعی: نایب ارسال، خبر خوشی را به دوستان میدهد و آن را به بهترین نحو به آنها میرساند.
هوش مصنوعی: هر کس که به موفقیت یا خوبی دیگری حسادت کند، به دنبال آن است که به نوعی او را از جایگاهش پایین بیاورد یا تخریب کند.
هوش مصنوعی: دیروز شب، وقتی که او از من پذیرش داشت و سوگند خورد، قولی داد که به زودی برمیگردد.
هوش مصنوعی: میخواهم از هر مژهام مثل قلمی استفاده کنم و داستان درد دلهایم را بنویسم.
هوش مصنوعی: نامه را با این عنوان شروع میکنم که این پیام من از دوزخ به سوی بهشت میآید.
هوش مصنوعی: هر بار که از بادهای مینوشم، نام یکی از آزادگان را بر آن مینویسم.
هوش مصنوعی: من به زبان او پیامهایی میدهم، زیرا این جمع را نام نمیبرم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، حواست باشد که در جام بریزی، چرا که وقت وزیدن نسیم خوش و دلپذیر است و باید از آن لذت برد.
هوش مصنوعی: به استقبال تو آمدهایم و خوش آمدی، به خوشی و زیبایی قدم گذاشتی، ای نسیم صبحگاهی.
هوش مصنوعی: امشب میتوانی به جانم سختی و رنجی ببخشی، چرا که با آمدنت، این باغ جانم تازه و روحنواز شده است.
هوش مصنوعی: ای خوشبخت و شاد، از کنار قهستان بگذر و داستانم را برای دوستانم بازگو کن.
هوش مصنوعی: ابتدا باید از منطقه ترشیز عبور کرد و سپس به مسیر دیگری رو آورد.
هوش مصنوعی: من هنوز در حال حرکت هستم و مانند یک سفر درون سفر ادامه میدهم تا اینکه به هدفم برسم و آنجا با سلامی شاداب مواجه شوم.
هوش مصنوعی: من از یاد و ذکر جمعی استفاده کردهام و از محبت دوستان لذت بردهام.
هوش مصنوعی: با کرم و بخشش خود همراهی کن و من را از لطف و عنایت خود مطلع کن.
هوش مصنوعی: زمانی که دوست، سفرم را برنامهریزی کرد، موفقیت و خوشبختی را با این برنامهریزی خواستم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، ابتدا آن بادهٔ نخستین را پر کن تا من به یاد خوشگذارانی و شادابی دنیا آن را بنوشم.
هوش مصنوعی: دوست و همراه عاشقان، سیفالدین حسین، در هر گوشه و کنار جهان مورد توجه و احترام است.
هوش مصنوعی: سیفالدین کمال فردی است که در نوع خود بینظیر و بیهمتاست و او را به این خصوصیات میشناسند.
هوش مصنوعی: در حالتی سبک و شاداب مانند باد صبحگاهی در حرکت هستم، در حالی که مانند من، افرادی سنگیندل و پرچالش در حال فرار هستند.
هوش مصنوعی: روز و شب بدون موسیقی و شادی نمیگذرد؛ در حالتی از خوشی و لذت، ما به نغمهزنی و خوشگذرانی مشغولیم.
هوش مصنوعی: اگر چنار را دوباره زنده کنیم، باز هم سایهاش بر ما خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بزن زود و جام را پر کن، زیرا من در حال نوشیدن هستم و به یاد جوانی زیبای کشور کشمر میباشم.
هوش مصنوعی: در دنیا تعداد زیادی درخت وجود دارد که بدون میوه هستند، اما درختانی مانند سرو که بارور و پربارند، کم پیدا میشوند.
هوش مصنوعی: من با جمال الدین محمد، که یک صبحانهخوری است، به سراغ یک زندگی طولانی و با برکت میروم.
هوش مصنوعی: او با ابروی خود شادی را گسترش میدهد و در کنار او، زندگی و نشاط به رنگی دلپذیر درمیآید؛ گویی که برای زندهنگهداشتن دل، باید در کوی او بود و از زیباییهایش بهره برد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، هیچ یاری مانند او نخواهد بود، چه آشکار و چه پنهان.
هوش مصنوعی: ای نسیم، از ارس (موسیقی) آوازها را به خوبی تنظیم کن و آنها را با یکدیگر ترکیب کن.
هوش مصنوعی: به یاد دوستان دیگری هم هستم و وقتی از آنها صحبت میکنم، از اهمیت و ارزش آنها کمتر نمیگویم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی دیگر پر کن و بیاور تا به شادی و یاد دوست نوش جان کنم.
هوش مصنوعی: بهترین عالم جمال الدین کسی است که عقل را از رأی او نور میبخشد.
هوش مصنوعی: سوزنی، با قدرت و تسلطی که بر شعر دارد، عهد خود را به یاد شاعران زمانهاش سپرده است.
هوش مصنوعی: قمری درختان را زیبا میکند و بلبل به گلها زندگی میبخشد. جان هر دو از زیبایی طبیعت سیراب میشود.
هوش مصنوعی: آغازگران اندیشهاش افرادی زیبا و خوشسیرت هستند که در بلندی و شایستگی به مرحلهای فراتر از کمال رسیدهاند.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس فردی اشاره دارد که در زمان نوشیدن جامی، به خاطر چهره محبوبش به یاد او افتاده و حالتی از محبت و دلتنگی را تجربه میکند. او همچنین اشاره میکند که خاک کوی محبوبش در چشمش کُحل شده، یعنی عشق و زیبایی او چنان در دل و ذهنش نقش بسته که حتی به چشمش تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بادهای در جام بده تا روح کهن من را از یادها و خاطرات تازه کنی.
هوش مصنوعی: افتخار خاندان پیامبر، عبدالملک، همچون شمعی در کنار برادران باصفایش میدرخشد.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش فردی میپردازد که در عرصه ادبیات، چه در نظم و چه در نثر، خلاقیت و مهارت خاصی دارد. او آنقدر در کارش استثنایی و بینظیر است که رقبا و دیگر صاحبنظران ادبی به او حسادت میکنند.
هوش مصنوعی: دوست وفادار در هر شرایطی، چه در خوشی و چه در ناخوشی، همیشه در کنار تو باقی میماند و در راه دوستی پابرجا است.
هوش مصنوعی: مجلس پر از نور و شادی است و افرادی مثل من، که عاشق خوشگذرانی و زندگی هستند، در آن حضور دارند.
هوش مصنوعی: من این شراب را که یاد او را در دل دارم مینوشم و برای شادی روزهای او جشن میگیرم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دوباره جامی آماده کن و به یاد زینالدین علی، کار را ادامه بده.
هوش مصنوعی: شاعر به کسی که در نظم و سرودن کلمات مهارت دارد اشاره میکند و او را یاریدهندهای بدون همتا در همه زمینهها میداند.
هوش مصنوعی: در زیبایی و لطافت، هیچ کس به پای او نمیرسد و در مینوشیاش، چارهای جز این نیست که از شراب نوشیدن لذت ببری.
هوش مصنوعی: وقتی یاد او به سراغم میآید، آرزو میکنم که یک لیوان شراب نصیبم شود.
هوش مصنوعی: اگر هم مقام و منزلت مسعود (شخصی با شخصیت والا) در دسترس باشد، باز هم تا حدی به تمسخر کشیده میشود.
هوش مصنوعی: بدون هیچ زحمتی از نام آنها یاد میکنم و این نوشیدنی را به یادشان مینوشم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام دیگر برافراز و بیاور، تا شاد باشیم و سرنوشتی خوش را جشن بگیریم.
هوش مصنوعی: من در جدایی او آزمایش میشوم و به نوعی در این وضعیت، احساس عذاب و سختی میکنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر نادانی و بیحوصلگیام در این دنیا مانند افسردگان دیگر، به صحبتهای شیرین و شوخطبعیهای دیگران گوش میسپارم.
هوش مصنوعی: در آرزوی یک صبحانهی دلپذیر هستم و میدانم که خود صبوحی در جایی که او حضور دارد، با من است.
هوش مصنوعی: آیا دوباره در خواب میتوانم خود را ببینم، در حالی که در پیش او مست و خراب هستم؟
هوش مصنوعی: در خانهی دیگران آسوده خوابیدهای، اما آنجا کسی نیست که بر شادیهای تو بخندد.
هوش مصنوعی: تا سر این جام خوشبو شراب، باد را بفرست و به او بگو که بوی خوش آن را به گوش محبوب برساند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک بار دیگر جامی پر از شراب بیار تا به یاد سه دوست عزیزم بزنم.
هوش مصنوعی: از زیبایی و شکوه و خوشبختی سران خوش گذران، کسانی که به گوشهنشینی و دوری از شلوغی دنیا روی آوردهاند، سخن میگویند.
هوش مصنوعی: بهشت دوم، برای دل شاداب و خوشحالی درست شده است.
هوش مصنوعی: خوشایند و دلانگیز است که در باغی که بلبلان با نغمههای شیرین خود آواز میخوانند، عدالت برقرار باشد.
هوش مصنوعی: آیا دوباره میتوانم دوستانم را که در باغی زیبا و سرسبز در حال نوشیدن شراب هستند، ببینم؟
هوش مصنوعی: امیدوارم این وضعیت به نفع دوستان و همپیمانان باشد و همیشه در دسترس آنها قرار گیرد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دوباره جامی از شراب پر کن تا از لذت شادابی چهره ستاره بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: منوچهر، که افتخار ایران است، در هر زمینهای از دیگران پیشی گرفته و برتری دارد.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، با دلخوشی و رفتار نیکو، من رازهای درونم را فقط با تو در میان میگذارم.
هوش مصنوعی: در آرامش و در سختی، خود را در دنیا با علم و دانش یاری کرده است.
هوش مصنوعی: حق او بر من بیشتر از آن است که بتوانم آن را بسنجید؛ من کی هستم که بخواهم مقام او را اندازهگیری کنم؟ او خود پروردگار و شایسته شناخت است.
هوش مصنوعی: به یاد چهره زیبایش نوشیدنیای مینوشم که از لطف او جانم را دوباره زنده کرده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک لیوان دیگر پر کن و یاد شمسالدین مظفر را زنده کن.
هوش مصنوعی: چشمهای من که از آرزوها محروم است، حقیقتاً آنچه را که میخواهم از تو میطلبند، ای کسی که برای من بزرگ و محترم هستی.
هوش مصنوعی: جان من در ظلمت است و در این تاریکی، نور من از عشق و حضور تو میباشد و بدون تو، دلم آرامش ندارد.
هوش مصنوعی: روزهایی هست که به برکت الهی، چشمانم را بر زیباییاش گشودهام.
هوش مصنوعی: با کمک و یاری خدا، امیدوارم که این شب تاریک به روزی روشن تبدیل شود.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه از ارادهاش یاری خواستم، این شراب پرخاطره به خدمتش رسید.
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی دیگر برای من بیاور تا به یاد شادی محمد آن را بنوشم.
هوش مصنوعی: مروارید روحم، عزیز من، همدم جانم که درد و رنج را برمیدارد.
هوش مصنوعی: اکنون با توجه به هنری که به دست آورده است، او در مقام شرف و منزلت نیز به خوبی شناخته شده است.
هوش مصنوعی: فردی که دارای رفتار نیکو، اخلاق خوب و نیت خیر است، سیرتش نشاندهندهی پاکی درون و ارزشهای معنوی اوست.
هوش مصنوعی: میبینم آیا در صبح زود، در باغی که شبیه کوشکی است، با دو لیوان در دست، هر دو در یک جا جمع شدهایم؟
هوش مصنوعی: من این جام را به یاد او مینوشم و به خاطر مجدالدین مبارکشاه هم یاد میکنم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، با کاسهات بپاش، جام را پر کن و نام و ننگ را از میان بردار.
هوش مصنوعی: میخواهم جام می را در یاد کسی سر بکشم که او با افتخاری که دارد، به مقام بلندی دست پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی یاد او به زبانی میآید، اشکهایم به شدت جاری میشوند.
هوش مصنوعی: اگر از شگفتی و شگفتی که بر چهره منداری متعجب هستی، دلیل آن را نمیدانی، میتوانی از من بپرسی که من کیستم.
هوش مصنوعی: در دستانم نه جام شرابی است و نه فرصتی برای سکوت، زیرا در درونم مانند دیگی که در حال جوشیدن است، احساسات و هیجانات به شدت در حال فوراناند.
هوش مصنوعی: این جواهر باارزش و خالص بدون هیچگونه ریا و خودخواهی، یاد و نام جمال الدین رئیس را در بر دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، زود یک جام دیگر بیاور، زیرا باید به آن جام قبلی، شرابی تازه افزوده شود.
هوش مصنوعی: با دو دست در جام می نمیتوان خورد، پس هر دو دستت را در جام قرار بده.
هوش مصنوعی: تا وقتی که بتوانم، جامی پر از یاد شمس و اسعد ابنای سدید میسازم.
هوش مصنوعی: هر دو دانشمند هستند، اما درد و رنجی که میکشند، با درد و رنج دیگران که تنها به خاطر نفع شخصی و اطاعت از دستورات دیگران به زندگی خود ادامه میدهند، متفاوت است.
هوش مصنوعی: فکر میکنم خورشید درخشان است و در کنار آن، نوشیدنی دیگری به من بده، ای ساقی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که حسن مسعود را به یاد آورم، مخصوصاً وقتی که به نوازندگی عود میپردازد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام دیگر به دست بگیر و سریعتر از این بگذر که دیگر وقت برای من نمانده و همه چیز از دستم رفته است.
هوش مصنوعی: به یاد یاری دیگرم که مرا بیتاب کرده است، با درخشیدی ستاره خواهم نوشید.
هوش مصنوعی: دوست و همراه قدیمی من همیشه در کنارم بوده و همواره با هم بودهایم.
هوش مصنوعی: کسانی که از شادی و خوشحالی میگویند، در برابر او به احترام سر به زیر میافکنند و تسلیم میشوند.
هوش مصنوعی: هر بذله و شوخی که شیرین و دلپذیر است، در کنار آن، بیارزش و احمقانه به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی او همیشه در ذهنش باقی میماند و یادش همواره با اوست.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام دیگر به من بده، زیرا که احساس سنگینی میکنند و مانند آتش در وجودم میسوزند.
هوش مصنوعی: من در دل شوق دوستی، از شراب عشق مینوشم و سرم را به یاد او بر روی بالشت میگذارم.
هوش مصنوعی: من و تو همفکری و همفهمی داریم، اما فکرم آنقدر درگیر شده که احساس میکنم در استخوانهایم ذوب شده است.
هوش مصنوعی: کنترل اختیار از دست من خارج شده و دل ناپختهام به حالت مستی درآمده است.
هوش مصنوعی: دوست داشتنها و عشقهایی که هنوز باقی مانده، ناشی از آرزوی دوری است که برای معشوق وجود دارد.
هوش مصنوعی: من از روی ناامیدی و درد دلی که دارم، نوشیدن می را به پایان رساندم. عقل و تدبیرم را به خاطر محبت و دوستی رها کردم.
هوش مصنوعی: دیگر تحمل بیشتری ندارم، ای نسیم، تو به مانند هدهد هستی که جانم را تسلّی میدهی.
هوش مصنوعی: ای کاش تو جلوتر از این جماعت بیکس باشی و آنها را از من دور کنی.
هوش مصنوعی: سپس به خاطر دل این نیازمند، از قاین برو تا بیرجند.
هوش مصنوعی: به راه شمس دین عبدالرحیم برو، زیرا خیال تو در نظر اوست و خداوند بر همه چیز آگاه است.
هوش مصنوعی: از صمیم قلب و جانم برای تو آرزو دارم و از پای تا فرق سرم را به خاطر تو به بند میآورم.
هوش مصنوعی: درست مانند این داستان که ادامهدار میشود، من هم دیگر هیچ یک از یارانم را به زبان نمیآورم.
هوش مصنوعی: اگرچه برایت سخت است، اما خواهش میکنم عذر من را بپذیر و همچنان در کنار دیگر دوستانت همراهی کن.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی قدمی به جلو برداری و به موفقیت دست یابی، باید مانند علی، بر دست او بوسه بزنی و از او الهام بگیری.
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که دوباره در صبحی با ساز و آوازش نزد من بیاید؟
هوش مصنوعی: با حکیم و رئیس در یک میخانه نشستهام و با هم نوشیدنی مینوشیم، در این حال روحیهام بهتر میشود وقتی پیروزی به دست میآوریم.
هوش مصنوعی: بر فراز آسمان نشستهام و با خودنمایی پای بر ستارهها میگذارم.
هوش مصنوعی: آیا من میتوانم در جایی مانند خراشاد، از شراب کشمشی بنوشم و به دوستی با یار بپردازم؟
هوش مصنوعی: قسمت ما، چنانکه هست، هماکنون در کنار شراب آماده کن و بگذار یک ماهی در این حال داشته باشیم.
هوش مصنوعی: وقتی از این مراحل عبور کردی، به دنبال علم و دانش باش و تلاش کن که به انسانهای عالم نزدیک شوی تا از آنها بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: به من با شور و شوق خدمت کن؛ دلم از درد جدایی به شدت رنج میبرد.
هوش مصنوعی: در ذهن من همواره درگیر فکر تو هستم و آرامش من در هر روز و شب به شعرهای تو وابسته است.
هوش مصنوعی: یادگاری از صحبتهای تو دارم و چشم جانم به روشنی نوشتههایت روشن شده است.
هوش مصنوعی: من در انتظار دیدار تاجالدین حسن به حدی بیتاب و دلزدهام که جانم از بدن بیرون میآید.
هوش مصنوعی: لطفاً به حال من رحم کنید و به کمکم بیایید. من دعا کردم و شما به این دعا تأیید بگذارید.
هوش مصنوعی: من این وصیت را برای روز موعود و قیامت مینویسم و نه به خاطر نمایش و ریا، بلکه با باور عمیق انجام میدهم.
هوش مصنوعی: من چون گوی سرگشتهای در عالم هستم و به پیش پیشوای پیران آمدهام تا رازی بگویم.
هوش مصنوعی: او کسی است که رازهای حقیقت را فاش میکند و سرچشمه نور و روشنایی را به دیگران نشان میدهد.
هوش مصنوعی: عیسی ثانی که مورد اعتماد دین است، در مقام و جایگاهش همچون ستارهها و آسمانها از نظر بلندی و ارزش، در سطح پایینتری قرار دارد.
هوش مصنوعی: قاطع بدعت با نیروی زمان، به دستورات خداوند جهان عمل میکند.
هوش مصنوعی: آن چیزی که مانند جان، بیهمتا و منحصر به فرد است، و آن چیزی که مانند عقل، خالص و بدون نقص است.
هوش مصنوعی: پردههایی که در دل اوست، در مکانی مقدس شبیه به مریم مقدس و عیسی در شکم اوست.
هوش مصنوعی: ای دیوار بلند همت تو، من دوستانم را به عنوان شفیع و واسطه بر سر تو میآورم.
هوش مصنوعی: در پناه من جا بگیر و به در نفرس، میتوانی بر سر من سایهای بیفکنی.
هوش مصنوعی: اگر اشتباهی از من سر زده، آن را به حساب من نگذار و عذرخواهی نکن که شایستهی مردانگی نیست.
هوش مصنوعی: این یادبود به نام تو پایان یافت و به خوبی و نیکویی کارها به پایان رسید.
هوش مصنوعی: کتاب سفرنامه به پایان رسید، که حاصل ذوق نقد و نکتهسنجی و قلم شیوای حکیم سعد المله و دین نزاری قهستانی است. خداوند روح این فرد را شاد کند و بهشت را جایگاه او قرار دهد. این متن در روز یکشنبه، اوایل ماه جمادیالاول، در سال ۷۳۸ هجری نوشته شده است. نویسنده در پایان از خداوند سپاسگزاری کرده و بر پیامبر و خاندان او درود فرستاده است.
هوش مصنوعی: کتاب سفرنامه به پایان رسید و در آن به نتایج سنجش ادبی و نکتههای ذهنی پادشاه پرداخته شده است. اثر متعلق به حکیم سعد الملة و الدین نزاری قهستانی است. خداوند رحمتش را شامل حال او کند و او را در بهشت و فردوس برین جای دهد. این کتاب توسط کمترین بنده خدا که به آمرزش خداوند نیازمند است، در روز یکشنبه اول جمادی الاول سال ۸۳۷ با سپاس از خداوند و درود بر پیامبر و خاندان و اصحاب او نگاشته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.