هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به اهمیت دوستان دانشمند اشاره میکند و میگوید که اگر انسان با دانایی دست دوستی دهد، میتواند از نادانی نجات یابد. همچنین، او بیان میکند که نمیتوان از عدم وجود (نیستی) سخن گفت، زیرا هر سخنی باید از وجود (هستی) سرچشمه بگیرد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به اهمیت دوستان دانشمند اشاره میکند و میگوید که اگر انسان با دانایی دست دوستی دهد، میتواند از نادانی نجات یابد. همچنین، او بیان میکند که نمیتوان از عدم وجود (نیستی) سخن گفت، زیرا هر سخنی باید از وجود (هستی) سرچشمه بگیرد.
هوش مصنوعی: در کنار دوستان دانا قرار بگیر و از آنها یاد بگیر، زیرا با دانایی میتوان از نادانی رهایی یافت.
هوش مصنوعی: برای بیان نیستی، هرگز نمیتوان گفت که تو وجود داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن یار که عهدِ دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست
کز رنج خمار او به جان نتوان رست
گر از دل من چنین فرو داری دست
در روز ز دست تو به شب باید جست
چون دیده من دید ترا روز نخست
مسکین دل من هوای دیدار تو جست
اکنون که ترا هوای من نیست درست
یا ناز مکن یا دل من باز فرست
گر سیر شدی بتا ز من در خور هست
زیرا که ندارم ای صنم چیزی لست
رنج دل رنج دیده جز دیده نجست
دانی که شد این گناه بر دیده درست
در جمله جهان صورتی از دیده نرست
کش چندین موج خونش از دیده نشست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.