مبارک است ملاقات دوستان کردن
به روی هم دم خود بامداد می خوردن
شراب بستدن و بی مکاس نوشیدن
نه عذر و دفع و فریب و بهانه آوردن
ز روزگار برآسودن و نه خود ز کسی
نه نیز هیچ کس از خویشتن بیازدن
نیاز کردن و پوزش نمودن از سر شوق
طرب نمودن و فرش نشاط گستردن
غذای روح به احکام عشق و مهر و می است
خوش است جان به می و مهر دوست پروردن
برون شدن ز خودیِ خود از ره تسلیم
به مقتدای به حق لازم است بسپردن
سر نیاز چو آدم به عذر و عجز بنه
که چون بلیس تکبر خطا بود کردن
نزاریا سر تسلیم نه به حکم قضا
که معتقد به کمند رضا دهد گردن
ز روی آینه ی خاطرت به صیقل می
علی الضروره بباید غبار بستردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.