گنجور

 
حکیم نزاری

صبا بگوی به یارم که باز می‌آیم

به جان رسیده سویِ دل نواز می‌آیم

چو حاجیان به سویِ کعبه ی زیارتِ دوست

به دیده هر قدمی‌در نماز می‌آیم

به بر گرفته میانِ تو کی بود که چو خضر

کنارِ چشمه ی حیوان فراز می‌آیم

ز در درآیی و صحنِ سرا بیارایی

تو می‌خرامی‌و من پیش باز می‌آیم

کرشمه ی تو مرا می‌رباید از من و من

به غمزه ی توبه صد اهتزاز می‌آیم

دلم که در خمِ زلفِ تو مبتلاست گواست

که من به جان ز شبانِ دراز می‌آیم

همان نزاریِ محمودم ار قبول کنی

که در مواکبِ حسنِ ایاز می‌آیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode