هلاک می شوم از لعبت شکر دهنم
نکرده چشمه ی خضر لب تو تر دهنم
به کس شکایت وصلت نمی توانم برد
که دست مهر نهاده ست یار بر دهنم
همین که نار دلم بر دهان رسید که آه
ز جور دوست خیالت شکست در دهنم
محبت تو چنان بر کشد زبانه ی شوق
ز اندرون که همی سوزد از شرر دهنم
ز آب روی از آن تازه روی می دارم
که خشک می شود از آتش جگر دهنم
فتاد بر لب پر خنده ی توی دی نظرم
هنوز باز بمانده ست از آن نظر دهنم
هزار گونه سخن ها که با تو دارم نیست
به اتفاق ملاقات کارگر دهنم
مکن ز فقر ذلیلم که مرد سایل حق
کند چو گوش تو روزی پر از گهر دهنم
ز دست هجر تو خوردم هزار شربت تلخ
لبت به بوسه شیرین کند مگر دهنم
عجب که بی مزه باشد سخن نزاری را
که از هلاهل زهر است بی خبر دهنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود نسبت به معشوقه اش سخن میگوید. او از تلخیها و دردهای ناشی از دوری معشوق مینالد و در عین حال، عشقش را مثل آتش سوزان توصیف میکند. شاعر احساس میکند که محبت معشوق به گونهای قوی و جانسوز است که حتی کلامش هم طعم تلخی دارد. او از خنده و زیبایی معشوقهاش شگفتزده میشود و میگوید که در ملاقاتش، کلامش بر اثر عاشق بودن کارایی خود را از دست میدهد. شاعر همچنین به وضعیت فقر و ذلت خود اشاره میکند و میخواهد از دردها و رنجهای عاطفی خود بگوید، در نهایت به شیرینی بوسه معشوقه و تلخی آنچه از عشق میچشد اشاره میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.