گنجور

 
حکیم نزاری

شبِ فراق که بی رغبتی سفر کردم

نبود فایده هر چند من حذر کردم

به اختیار نکردم ز خدمتِ تو سفر

بلی ضرورتِ تکلیف بود اگر کردم

ز سوزِ سینه به هر منزلی که بگذشتم

به خونِ دل ز رهِ دیده خاک تر کردم

سزا بداد مرا گوش مال فرقت تو

به یک دو هفته که از خدمتت سفر کردم

دمی ز فکرِ تو خالی نبوده ام والله

گمان مبر که مگر با تو دل دگر کردم

سخن به نامِ تو گفتم اگر سخن گفتم

نظر به رویِ تو کردم اگر نظر کردم

صبا به گردِ من اندر مراجعت نرسد

سمندِ توسنِ شوق ترا چو بر کردم

به زخمِ تیرِ ملامت سپر نیندازم

چو تیغ سینه به پیش بلا سپر کردم

کفایت است جنونِ مرا ملامتِ خلق

که من به سعیِ ملامت بسی بتر کردم

مرا نزاریِ دیوانه خوان و ننگ مدار

که نامِ عقل به دیوانگی سمر کردم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اهلی شیرازی

بصبر اگرچه بسی روزها بسر کردم

دگر ربودیم از دست تا نظر کردم

بیک نظر که بکردم من از پی راحت

جراحت جگر خویش تازه تر کردم

دلم بهجر تو چون آرمیده بود چرا

[...]

قدسی مشهدی

زبان گداختم و راز عشق سر کردم

فتیله را چو فکندم، چراغ برکردم

یکی‌ست چشم و قدم در رهش، وگرنه چرا

شکستم آبله پای و دیده تر کردم؟

غم ندامت مرغ چمن ز من پرسید

[...]

سحاب اصفهانی

چو فکر کوتهی عمر ای پسر کردم

حدیث زلف دراز تو مختصر کردم

هزار نامه نوشتم ولی از آتش دل

اگر نسوختم از آب دیده تر کردم

به روی خوب تو مایل نخواستم کس را

[...]

رشحه

به یاد روی تو بر مه شبی نظر کردم

نه اینکه رفتی و رو بر مه دگر کردم

ز دست هجر تو تا دیگری بسر نکند

تمام خاک درت را ز گریه تر کردم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه