ازین ورطه بیرون شوی نیستم
غمِ دنیی و دین جوی نیستم
هوایِ زمین و زمان در سرم
نگنجند هرگز هَوی نیستم
برین کهنه خُلقانِ خود قانعم
بدل گو مباش ار نوی نیستم
چو گنجم درین کُنج و بس فارغم
که چون باد هرزه دوی نیستم
فدا کرده جانم چو فرهادِ مست
ستم کاره چون خسروی نیستم
اگر ره بری نیستم در سلوک
چنان دان که بی ره روی نیستم
نزاری نزارم چه آید ز من
سترگی جهان پهلوی نیستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.