گذشت عمرِ گرامی در انتظارِ وصال
دریغ صحبتِ یاران و روزگارِ وصال
دریغ نیست دلم در عذابِ هجر دریغ
که جز دریغ نمانده ست یادگارِ وصال
شد آن زمانه که در پای مال بود فراق
کنون به دستِ فراق است اختیارِ وصال
دو مشکل است میانِ دو خصم رویاروی
که بخت یارِ فراق است و جهد یارِ وصال
عذابِ محشرِ هجران قیامتی دگرست
نه خلق را به قیامت بود قرارِ وصال
چه روز بود که هجران سیاه کرد چو شب
جهانِ روشن بر چشمم از غبارِ وصال
به صد زبان به زمانی هزار شکر کنم
اگر به خواب ببینم دمی کنارِ وصال
چو احتمال نمی دارم انتقامِ فراق
چه گونه در نگریزم به زینهارِ وصال
نزاریا به قضایِ فراق راضی باش
که جز شرابِ رضا نشکند خمارِ وصال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.