دوست می دارم خمارِ چشم مستش
و آن نگار و نقش بر سیمینه دستش
از کجا گویم که از سر تا به پایش
در نکویی هر چه بتوان گفت هستش
سرو را با آن بلندی غیرت آید
از قیامت کردنِ بالایِ پستش
گر نموداری به چین افتد ز رویش
قبله سازد مردمِ صورت پرستش
هر که را برخاست از سودایِ او دل
دم به دم مهری دگر در جان نشستش
ای دریغا توبۀ ده سالۀ من
گرچه محکم بود هم در هم شکستش
خلق می گوید نزاری را چنین دل
در چنان شوخی نمی بایست بستش
از قضایِ عشق نتواند بجستن
بس که جان از طعنۀ دشمن بخستش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.