غذا چون کنم دردی از آفتاب
موافق تر الحق می از آفتاب
بیا ساقیا ساغری ده به من
که عکسش بریزد خوی از آفتاب
سر خشک مغز پر آشوب من
به می گرم کن تا کی از آفتاب
خیالم ز ماه قدح لمحه یی
جدا نیست همچون فی از آفتاب
نه در جام کی می نمودی جهان
چه کم بود جام کی از آفتاب
ز جام صبوحی گریزان مباش
چو خفاش در هر پی از آفتاب
به می کن دوای نزاری مساز
چو حربا دواءالکی از آفتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.