به آواز تو خرسندم که باری بشنوم دیگر
چنان بیداریی خواهم که بیتو نغنوم دیگر
چنان مستغرقم در تو که خود را وا نمییابم
به رأیِ خویشتن هرگز چو خود بین نگروم دیگر
جهان را آزمودم عاریت جاییست میدانم
کهام روز آمدم اینجا و فردا میروم دیگر
شنیدم تا که آدم را به گندم مبتلا کردند
نباشد منّتِ دنیا و عقبا یک جو ام دیگر
دلم از عشق و جان از عشق و نفس از عشق دیگر چه
همه عشق است پس بیعشق زنده کی بوَم دیگر
معاذ الله معاذ الله معاذ الله معاذ الله
که من هرگز به حالاتِ دنی دیگر شوم دیگر
بر آنم کز نزاری در قبول توبه از باده
نصیحت نشنوم دیگر نصیحت نشنوم دیگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ندارد خاطر آگاه جز غفلت غم دیگر
بغیر از فوت وقت اینجا نباشد ماتم دیگر
غم عالم چه حد دارد به گرد عاشقان گردد؟
نمی باشد بغیر ازبیغمی اینجا غم دیگر
به خون خوردن توان مسدود کردن رخنه دل را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.