که را طاقت امتحان تو باشد
مگر آن کسی را که آن تو باشد
چو من عاجزی مستمندی حزین را
کجا طاقت امتحان تو باشد
ترا عاشقی دین برافکنده باید
چنینی چو من کی چنانِ تو باشد
ترا پاکبازی مجرد بباید
که سر دفتر داستان تو باشد
ز دُنیی و عقبی گرفته کناری
میانِ بلا پهلوان تو باشد
به دعوی تواند برون آمدن نی
کسی خاصه کو ناتوان تو باشد
رموز تو در یافتن نیست ممکن
مگر ترجمان هم زبان تو باشد
همه عمر چیزی نگفتم نکردم
که شایسته آستان تو باشد
اگر تو نگویی نزاریِ مایی
نزاری مسکین کیان تو باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.