دلم ز جورِ تو خون گشت و برنمیگردد
ز راهِ دیده برون گشت و برنمیگردد
چه سختجان است این آهنینصفت دلِ من
که در فراقِ تو خون گشت و برنمیگردد
به پایِ هجر در افتاد و برنمیافتد
به دستِ عشق زبون گشت و برنمیگردد
ز چاه محنتِ بختم خلاص روزی نیست
که چرخِ وصل نگون گشت و برنمیگردد
خرد ز حلقۀ زلفت که پای بندِ دل است
جهان نمایِ جنون گشت و برنمیگردد
نزاریا دگر از دل مگوی و گر گویی
جزین مگوی که خون گشت و برنمیگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.