گرمرا در بی هشی با دوست کاری رفت رفت
بی دلی را گر زدستش اختیاری رفت رفت
نا به کاری ، مبتلایی در بلایی ماند ماند
ور خردمندی خطایی کرد و کاری رفت رفت
گر مراد از باغ دیدن چیدن گل بود بود
بلبل شوریده را در سینه خاری رفت رفت
همت مجنون اگر جانی به لیلی داد داد
ور سری در مقدم زیبا نگاری رفت رفت
کشتی یی گر در محیط افتاد و سیری کرد کرد
تخته یی از موج دریا بر کناری رفت رفت
گر مرا او با رقیبش در مقامی دید دید
در میان با دوست گر بوس و کناری رفت رفت
گر دلم از آتش آن زلف مشکین سوخت سوخت
وز بخورش در دماغم گر بخاری رفت رفت
در زیارت گاه در دم گر نیازی هست هست
سوزناکی گر به زاری در مزاری رفت رفت
عشق اگر در بی قرای جان ما را داشت داشت
از پشیمانی چه حاصل گر قراری رفت رفت
آفت جان نزاری رغبت دل بود بود
نیم جانی در سر دل رفت آری رفت رفت
گنج اگرچه دیر دیدم رنج ضایع نیست نیست
چون وصالی یافتم گر انتظاری رفت رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.