گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

خنک مرا که خرابات و خانقاه یکی ست

گدا و خواجه و درویش و پادشاه یکی ست

چو جاهلانِ دگر هر جهان پناهی را

جهان پناه نخوانم جهان پناه یکی ست

چو از بروتِ خود و ریشِ کس نیندیشم

اگر سرم ببرَد باد اگر کلاه یکی ست

چو دوست سایۀ خود بر سرِ من اندازد

مرا درختِ بهشت و بنِ گیاه یکی ست

چو هم نشینیِ یوسف بود زلیخا را

فرازِ مسندِ مصر و نشیبِ چاه یکی ست

عجب چو هر سه و هفتاد اهل اسلام اند

چه گونه از سه و هفتاد اهلِ راه یکی ست

نزاریا ببُر از خویش و در کسی پیوند

که گر به خود بروی طاعت و گناه یکی ست