صنوبر قامتی دیدم به راهی
رقیبش بر عقب افتاده ماهی
همین تا چشم من بر رویش افتاد
برآمد از دلِ پُر دردم آهی
بدو گفتم برایِ لله آخر
چه باشد گر کنی درما نگاهی
به چشمِ مرحمت کن التفاتی
مشو در خونِ جانِ بی گناهی
نمی ترسی که فردا در مظالم
بگیرد دامنت فریاد خواهی
به من گفت آخر ای فرسوده ایّام
نشد حاصل هنوزت انتباهی
چه می گویی نمی دانی که آخر
ندارد این تمنّا سر به راهی
ترا قدرِ وصالِ ما نباشد
گدایی را چه حّدِ پادشاهی
نزولِ ما و کنجِ کلبه ی تو
دریغ انصاف را یوسف به چاهی
نزاری از کهن سالان نزیبد
طمع کردن چنین در وصلِ ماهی
مرو در سایه ی زلفم طلب کن
مگر ایمن تَرَک یابی پناهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
زُدوده گردد از زنگِ تباهی
به چشمش خوار گردد شاه و شاهی
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد بکاهی
نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی
بلی تو ماهی سیمی و هرگز
نترسد در میان آب ماهی
کنارم آبگیری هست و در وی
[...]
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.