من بعد ازین چه گونه کنم بی تو زندگانی
جانم فدای جان تو با غایت الامانی
منظورِ عارفانِ مشایخ بود همیشه
اندر میان حلقه و تو در میانِ جانی
ای سرو نازنین چه تفاوت کند که گهگه
از گلستان وصل نسیمی به ما رسانی
وی دست گیرِ بیسر و پایان ز دست رفتم
یک التفات کن به ترحم که میتوانی
ناممکن است جز به وجود مبارک تو
احیای من که قوت دل و قوت روانی
میخواهمت ببینم و چندان محل ندارم
کآواز بشنوم ز پس پردهی نهانی
جانم به صد شکنجه فرو میرود به هر دم
اگر اندرون به حلق برآید ز ناتوانی
برهم رود ز گرمْروی دانه دانهی اشکم
آبی چو یخ فسرده ندیدم بدین روانی
گِل کرد خاک و مهر گیا بردمید زان گِل
باران چشم میفشانم ز مهربانی
شاید که زیر پای فراقت ملولْ طبعم
کز شاخِ بارور نه بدیع است سر گرانی
در عشق غیر عشق نمیگنجد ای نزاری
تا پای بندِ خویشتنی قدرِ خود ندانی
جز در رکاب عشق مرو کز پی تفاخر
خواهی که آفتاب بانو کند همْعنانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.