به دست بی خبران چیست هیچ سرزنشی
دریغ اگر به دل افسردگان رسد تپشی
ز خُبثِ مدعیان اهل حق نیندیشند
به نیک بخت چه نقصان رسد ز بد کنشی
نخورده معترض از ذوقِ عشق بی خبرست
چه سود تا ندهندش ازین قدح چششی
چه منفعت ز حصولِ مراد گولی را
که روح تازه ندارد به روی خوش منشی
جماعتی که محبت ز فطرت آوردند
خلاصه ی دلِ ایشان به هم کند کششی
مریدِ عشقم و الّا به حکمِ اونروم
که می نماید ازین خوب تر به من روشی
غذا ز خونِ جگر ساختم چو می بینم
که نیست با من از این سازگارتر خورشی
نزاریا نتوان شد به خود کسی که نهال
به اصل باز نشد تا نیافت پرورشی
نشد هر آینه الّا به سعی آتش پاک
زری و سیمی کآلوده شد به غلّ و غشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.