هنوز امّید میدارم به عونالله ملاقاتی
سری بر قلّه ی کوهی و دستی بر مناجاتی
مگر این قلّه طورستی و فرعونان حشر کردند
من و اصحابنا بر ساخته از قلّه میقاتی
دلی در دوست پیوستیم و ببریدیم از غیرش
کنون بیهوده حاجت نیست با هر کس ملاقاتی
مرا از خانقاه و مدرسه دل سیر شد حالی
ز هر گوشانه گر خواهی برون آرم خراباتی
خطیبِ شهر گو از سدره ی اعلا طلب ما را
بدان جا میکند اِنها گرش باشد مهماتی
به ترکانِ ختایی التفاتی نیست در مجلس
به استصواب ما را نیست بس چندان مبالاتی
خدا را مشترک داری میانِ عقل ورای خود
نبی را بازپس میداری از هر ناقصالذاتی
ازیرا همچو احول وقت کژ دیدن همه چشمی
به ضدّیت همه تن گویی از بهر محالاتی
مرا بالا و با الّا چه کار او بس بحمدالله
که هرجا او بود نبود مجالِ نفی و اثباتی
نزاری را که میداند کز الهام الاهیت
فرو میآیدش هر دم چنین نادر کراماتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.