گنجور

 
حکیم نزاری

بیار از آن لبِ شیرین‌تر از شکر بوسه

بده ز حقه ی لعل پر از گهر بوسه

به دوست کامی می در ده و چنان می خور

که می‌رسد متعاقب به یک دگر بوسه

گر از لبِ تو به یک بوسه رخصتی یابم

هزار بوسه کنم مستزاد بر بوسه

نخواهم از تو دگر صورتی مگر معنی

ندارم از تو دگر وایه‌ای مگر بوسه

بیار بوسه منه خوانِ خوردنی که بود

تفاوتی ز شکر پیره تا شکر بوسه

می رحیق چرا بر هلالِ ابروی دوست

ننوشم و نخورم از لب قمر بوسه

از این دو نیست برون گرچه هر دو با هم نیست

دوای دردِ نزاری می است اگر بوسه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode