آخر ای دوست کجایی که چنانم بیتو
که سر از پای و شب از روز ندانم بیتو
اشتباهی بنماند که تویی هستی من
چون که از هستیِ خود نیست گمانم بیتو
نه همان بلبلِ دیوانۀ عشقم یارب
که چنین بسته لب و گنگزبانم بیتو
مُهرِ پیمان تو بر دیده و دل بنهادم
خاک در چشمِ دل و دیده فشانم بیتو
تا به خدمت نرسم باز نبینم رویت
کافرم گر نفسی خوشگذرانم بیتو
چه عجب گر تو شبی زنده گذاری بیمن
عجب آن روز که من زنده بمانم بیتو
شفقتی کن که دلم بر سرِ پا منتظرست
مرحمت کن که روان است روانم بیتو
ناتوانم چه کنم بی تو نمییارم بود
چند گویم نتوانم نتوانم بیتو
هم به امّیدِ تو خواهم که بماند جانم
که نه از مرگ بتر صحبتِ جانم بیتو
از صبا پرس شبی حالِ نزاریِ نزار
تا نشانی دهد از نام و نشانم بیتو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند دل بر در امید نشانم بی تو
چند خون جگر از دیده چکانم بی تو
تو بدی جان جهانم به روان تو که نیست
رغبت جان و تمنای جهانم بی تو
به تن و جان و دل و دیده کشم بار بلات
[...]
ز فلک می گذرد آه و فغانم بی تو
این چه عمر است که من می گذرانم بی تو
هر دم از هجر تو حالی دگرم پیش آید
مه من با تو چه گویم که چه سانم بی تو
کرد با من همه کس روز وداع تو وداع
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.