گنجور

 
حکیم نزاری

بقا باد این هر دو را بی شمار

بلند اختر و بختِ فرخنده بار

به نیک اختری بهره‌مند از حیات

رسیده به کام از بنین و بنات

چو کردند در عنفوان شباب

هوای سماع و نشاط شراب

به رسم جوانان نوخاسته

عزب خانه‌ی خلوت آراسته

به آب رز آلوده دامان و دست

زمن محترز بوده مخمور و مست

چو اخلاط باهم سران داشتند

به اوقات دستی در آن داشتند

چو خود بوده بودم در آن گرد و درد

به یک رو ندانستم انکار کرد

به وعظ متین و به اندرز چُست

در عیب گفتم ببندم نخست

مگر پس روِ استقامت شوند

نصیحت به گوش خرد بشنوند

گذر کرد بر خاطرم بارها

وز آن بود بر خاطرم بارها

که از بهر فرزند فرخنده فال

برون آورم تنسقی حسب حال

که دستور خوانند آن را به نام

اگر بخت دستور باشد مدام