گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

الهی زفضلت نباشد بدیع

خطاهای ما در پذیر از شفیع

الهی معوّل به طاعت نه‌ایم

ولی نا امید از شفاعت نه‌ایم

الهی به انفاس پاکان خاص

ز ادناسِ نفسِ بهیمی خلاص

عنان عنایت ز ما بر مپیچ

که ما جمله هیچیم و کم تر زهیچ

مرا ای همه تو، ز من دوردار

وگر زلّتی رفت معذور دار

خلاصم ده از ورطه حرص و آز

مران بر زبانم محال و مجاز

ببخشای برعجز و بی‌چارگیم

برون آور از خود به یک بارگیم

مکن بی‌نصیبم ز فضل عمیم

ز خلقم امان ده به امید و بیم

درونم چنان پر کن از حُبّ آل

که در وی نگنجدد گر قیل و قال

بدیشان نمودی ره از بدوِ کُن

معادم به مِن بَعْضِها بَعض کُن

که‌ام من چه دارم تو داری تویی

الاهی پناه نزاری تویی

تویی پای‌مرد و تویی دست گیر

ببخشای و رحمت کن و در پذیر