میوه فروشی که یمن جاش بود
روبهکی خازن کالاش بود
چشم ادب بر سر ره داشتی
کلبهٔ بقال نگه داشتی
کیسهبُری چند شگرفی نمود
هیچ شگرفیش نمیکرد سود
دیده به هم زد چو شتابش گرفت
خفت و به خفتن رگ خوابش گرفت
خفتن آن گرگ چو روبه بدید
خواب در او آمد و سر درکشید
کیسهبُر آن خواب غنیمت شمرد
آمد و از کیسه غنیمت ببرد
هر که در این راه کند خوابگاه
یا سرش از دست رود یا کلاه
خیز نظامی نَه گَهِ خفتن است
وقتِ به تَرکِ همگی گفتن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حکایتی است از یک روباه و دزد، که نظامی با آن، پند و اندرز میدهد که هرچند زیرک و دانا هستی، غافل مشو.
میوهفروشی اهل یمن (جایی که بهداشتن طراران زبردست شهره بوده) روباهی را آموخته و بر نگهبانی دکان میوهفروشی خود گذاشته بود.
روباه، مؤدبانه و بانظم مواظب بود و از کلبهٔ میوهفروشی محافظت میکرد.
طراری پیدا شد؛ چندین شگرفی و فن زد اما هیچکدام سودی نداشت (روباه راه را بر او بست)
وقتی که چالاکی و سرعت روباه را دید، دیده را بست (خود را بهخواب زد) و با آن (حیله) رگ خوابش را گرفت. (رگ خواب: مجازا یعنی نقطهٔ ضعف)
وقتی روباه خوابیدن آن دزد گرگصفت را دید، خواب در او آمد و سر در بر کشید و خوابید.
کیسهبُر هم آن غفلت و خواب را غنیمت شمرد و غنیمت ببُرد.
هرکه در این راه و مسیر (دنیا) غافل شود، یا جانش را میبازد یا آبرویش را.
نظامی برخیز که هنگامهٔ غفلت و خواب نیست و وقت ترک همگی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.