گنجور

 
نظیری نیشابوری

درود پاک تو بر ریش باصفا واعظ

که ره ز قول تو دور است تا خدا واعظ

تو از عذاب خدا ما ز مغفرت گوییم

نگاه کن تو کجایی و ما کجا واعظ

نفس ز دوری و بیگانگی زنی هر دم

مگر دل تو به حق نیست آشنا واعظ

شد از وعید تو پرگوش ما چه می گویی

اگر به حشر بریم از تو ماجرا واعظ

ز جهل شوم به وحدت نیاوری اقرار

تو را چه زهره تکذیب اولیا واعظ

فراز عرش نشان خدای می گویی

کشد خدای به چشم تو توتیا واعظ

کلام حق به غلط تا به کی کنی تفسیر

تو هیچ شرم نداری ز مصطفا واعظ؟

کجا حدیث «نظیری » تو را فروغ دهد

نداده آیت قرآن تو را ضیا واعظ