گنجور

 
نظیری نیشابوری

به دل ز شوق تو چون ناله در سماع آید

اجابت از در و بامم به استماع آید

میی است در خم شوقم که گر به جوش رود

هزار ذره و پروانه در سماع آید

چنان به نالش من روزگار خوش دارد

که گر خموش شوم به سر نزاع آید

به بیع عشوه برم جان که مست ناز مرا

اهانتی است که خود بر متاع آید

بجاست ناله مرغ چمن که گل به شتاب

چنان رود که مگر از پی وداع آید

چسان فسانه بلبل برم به درد سرش

سریست آنکه ز بوی گلش صداع آید

سر از اطاعت فرمان کشم جم و کی را

که بنده یی که مطیع تو شد مطالع آید

نمونه ای ز وصال تو و نمایش ماست

که ذره در نظر از هستی شعاع آید

به صبر داد «نظیری » قرار، فرمان ده

که غم به بدعت و هجران به اختراع آید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode