گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظیری نیشابوری

بحر پر لؤلؤ معانی را

مشت ارزن بها فرستادم

شبنمی چند چیدم از صحرا

قلزمی را جزا فرستادم

تابش کبریا گرفتم ازو

رنگ کبر و ریا فرستادم

پیش خورشید جاودانه عشق

ذره ای از هوا فرستادم

اعمیم لابه های روشن را

گرو توتیا فرستادم

جاهلم قول های باطل را

بدل کیمیا فرستادم

ناله ای از درون خسته خویش

بهر اخذ دوا فرستادم

جذبه ای از ضمیر بسته خویش

پی کسب صفا فرستادم

خجال از کار خود نمی دانم

که چه دارم؟ کجا فرستادم؟

هیچ جنسم جواب نامه نبود

روی دیدم قفا فرستادم

شاه بلخم ترنجبین نگرفت

به نشابور وافرستادم

بهر قوت حواریان بهشت

دسته گندنا فرستادم

فدیه کافران بدر و حنین

دیت کربلا فرستادم

هرچه مکنون گنج امکان بود

از خفا برملا فرستادم

پیش آن گنج حبه ای ننمود

گرچه گنجینه ها فرستادم

قصه کوته ز قاصد رضوان

گل گرفتم گیا فرستادم

احسن احسن نوشتمش بر نظم

مرحبا مرحبا فرستادم

نفرستادم این مدیح به او

که به سعد هما فرستادم

رایتی در خورش پدید نشد

هم ز نامش لوا فرستادم

بوم شب کور و مرغ عیسی را

نزد شمس الضحی فرستادم

خس و خاشاک تشنه گشته خویش

پیش ابر سخا فرستادم

در ناسفته و عقیق کم آب

به سهیل و سهی فرستادم

نیست لایق به مدحتش گفتن

گهر کم بها فرستادم

راستی تحفه های کانی بود

که به گنج عطا فرستادم

بهر تشریف قامت سلطان

بر قد شه قبا فرستادم

کم ز مورم ولی سلیمان را

خوان نهادم صلا فرستادم

ز آسمان از برای نصرت او

آیه «لافتی » فرستادم

خرج یک روزه مجلس طربش

دخل چین و خطا فرستادم

پی عیش و نشاط احبابش

گلشنی پر نوا فرستادم

دسته سنبلی به مجلس او

رشگ مردم گیا فرستادم

شاید این تحفه دلنشین گردد

از عروج رجا فرستادم

نزل مداحش ار ثنا کردم

هم به او آن ثنا فرستادم

مرد مدحت نیم نمی دانم

به چه گفتم؟ چرا فرستادم؟

دانم این بکر مدح خود آمد

می ندانم کرا فرستادم؟

در جزای سخن سخن راندم

نه برای عطا فرستادم

لفظ و معنی ثنای من گویند

کاین ثنا را به جا فرستادم

دایه را بس که با نسب دیدم

طفل را رونما فرستادم

از عروس جمیل نوداماد

بود غافل ضیا فرستادم

رطب ارچه نه باب مریم بود

دیدمش ناشتا فرستادم

شاه هرقل قبول دعوت کرد

بر قبول دعا فرستادم

خبر راهب و بیان سطیح

بدر مصطفی فرستادم

هرچه در مدحتش ادا کردم

بر حدیثش گوا فرستادم

شاید این مرغ خوش خبر آمد

که به ظل هما فرستادم

به تغافل نمی شوم راضی

مدح گفتم دعا فرستادم

دوستان را بقا طلب کردم

دشمنان را فنا فرستادم