گنجور

 
نیر تبریزی

ریزند خون من آخر خوبان بعربده جوئی

نی نیست جای شکایت کاین است رسم نکوئی

ای داده دل بجدائی تا کی قرین جفائی

سوی صفا نگرانی راه وفا نپوئی

خواهم که بخت مساعد یاری کند بدو چیزم

یا ساده با لب جامی یا باده با لب جوئی