منم امروز که در صنعت عشق استادم
آه جانکاه مرا تیشه و من فرهادم
بعث نیست در این دیر کهن فریادم
فاش میگویم و ازگفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
چون کشم رخت از ایندهکده یست رواق
پا نهم بر سر این نه فلک زرین طاق
بر سر سدرۀ طولی فکنم طرح وثاق
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
در ازل مسکن و مألوف نه اینجایم بود
گلشن قدس و لب ماء معین جایم بود
پایۀ چرخ برین پست ترین جایم بود
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
چو بدین دیر بر افتادم از آن بزه سرور
خیره شد چشم دلم از اثر شعلۀ طور
بسر افکنده مرا آرزوی وصل تو شور
سایه طوبی و دل جوئی حور و لب جوی
بهوای سر کوی تو برفت از یادم
واعظ افسانۀ بیهوده مخوان با من زار
که من شیفته را پند نیاید در کار
دل سودا زده چون برکنم از مهر نگار
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و آزادی واقعی صحبت میکند. او خود را به عنوان استادی در عشق معرفی میکند و از درد و رنجی که تجربه کرده، میگوید. او به گذشته اشاره میکند و یادآور میشود که در اصل محل زندگیاش بهشت بوده، اما در دنیای مادّی و فانی به سر میبرد. عشق او به معشوق آنقدر قوی است که تمامی افکار و احساساتش را تحتالشعاع قرار میدهد و به هیچ چیز جز عشق خود نمیاندیشد. شاعر با بیان اینکه واعظان نمیتوانند او را نصیحت کنند، بر دیوانگی و شیداییاش در عشق تأکید میکند و نشان میدهد که فقط یاد معشوق در دل او وجود دارد. این شعر بیانگر احساس عمیق عشق، جدایی و آرزوی وصال است.
هوش مصنوعی: من امروز در هنر عشق تخصص دارم و درد عمیقم مانند تیشه به جانم زده شده است، من در این مسیر مانند فرهاد هستم.
هوش مصنوعی: در این مکان قدیمی، خبری از رستاخیز و تغییر نیست. من احساسات و افکار خود را به صراحت بیان میکنم و از راستگوییام خوشحالم.
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و از تمامی محدودیتهای دنیا آزادم.
هوش مصنوعی: زمانی که از مکان گذشتی که در آن زندگی میکنم، یک گام به سمت این آسمان وسیع و طلایی برمیدارم.
هوش مصنوعی: در بالای درختی که به طول میرسد، نقشهای از پرواز پرندهای در باغ معنویام میکشم. اما نمیدانم چگونه فراق و دلتنگی را توضیح دهم.
هوش مصنوعی: زمانی که در این موقعیت خاص و پیچیده قرار گرفتم، متوجه شدم که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
هوش مصنوعی: در آغاز، جایگاه و آشنایی من در جایی غیر از این دنیا بود. من در باغ بهشت و کنار آب زلال زندگی میکردم.
هوش مصنوعی: در بالای چرخ، من در پایینترین نقطه قرار داشتم، در حالی که من سلطنت میکردم و بهشت عالی در جایگاه من بود.
هوش مصنوعی: در این مکان و محیط خراب و ویران، انسانیتی را به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: وقتی به این معبد رسیدم، از آن کمبودی که داشتم، خوشحالی چشمان قلبم تحت تأثیر شعله کوه طور خیره شد.
هوش مصنوعی: آرزوهای من برای دیدن تو مرا به حتماً تجلیات زیبایی میبرد، به طوری که خوشی و رضایت در دل و لبخند خوشایند در کنار جویهای زندگی مییابم.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، همه چیزهایی که در گذشته برایم مهم بودند، از یادم رفتهاند.
هوش مصنوعی: واعظ، داستانهای بیفایده برای من نگو؛ چون من عاشق و دلتنگ هستم و نصیحت برای من مفهومی ندارد.
هوش مصنوعی: دل پر از اشتیاق و دلتنگی من، چگونه میتواند از عشق محبوب خود جدا شود؟ در دل من جز یاد زیباییهای او چیزی دیگری ثبت نشده است.
هوش مصنوعی: چه بگویم؟ استاد من هیچ چیز دیگری به من یاد نداده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.