گنجور

 
سرایندهٔ فرامرزنامه

دگر گفت کای نامور مرد شنگ

شنیدم به گیتیست پنهان نهنگ

نه پیدا به مرد است و همراه مرد

دوان مرد او درپی آید چو گرد

شب و روز تازان و در پی دوان

چو دیدش نبخشد زمانی زمان

مرا و تو را در پی است این نهنگ

نه جای درنگ و نه یارای جنگ

به پاسخ بدو گفت کای پهلوان

حذر کن که ناگه بپرد روان

نهنگ اندرون هفت خوانست و مرگ

که برد یکایک همه شاخ و برگ

تو پویان و نازان و اندر ز پی

چه درویش با او چه سالار کی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode