گنجور

 
سرایندهٔ فرامرزنامه

به جیپور گردید بانو دوچار

درآمد به پیکار آن نامدار

برو بریکی نیزه زد کز نهیب

شدش از بدن جان و پا از رکیب

به چنگال جیپال را دست برد

کمربند او را گرفت و فشرد

یکی کشته گشت و دگر را بخست

چو رای آن چنان دید زآنجا بجست

به نزدیک زال آمد از رزمگاه

زبانو بر زال برد او پناه

زجا جست بانو گرفتش به بر

بدو گفت اکنون سپاهت ببر

سپردم به تو ملک هندوستان

به تخت بهی باش با دوستان

تو را شاه جیپال کهتر بود

ز هر سه تو را پایه بهتر بود

ببوسید رای گزین تخت او

زجان آفرین کرد بر تخت او

پس آنگه بزودی سپه را ببرد

دگر بر زبان نام بانو نبرد

ز روم و ز چین و ز ترک و تتار

هرآن کس که بروی شد خواستار

چو با وی به کشتی بشد بازپس

نبد مرد میدان او هیچ کس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode