ابا او سه گرد سرافراز بود
که بودند با جوشن و ترک و خود
چو آن شیر غران بدیدند تند
بشد دستشان سست شمشیر کند
زشمشیر او هر سه لرزان چو بید
بریدند از جان شیرین امید
به زنهار گفتند ما بنده ایم
سرخوش در پایت افکنده ایم
جهان جوی بانوی چین برجبین
بگفتا مرا با شما نیست کین
سراز تیغم تنش آسان برید
تنش را بر شاه توران برید
بگویید کین پهلوان شما
یکی بود من کردم آن را دوتا
هرآن کس که داری به دل دوست تر
فرستش بدین سان فرستم دگر
اگر خود بیایی به دشت ستیز
کنم پیکرت را روان ریزریز
در این بیشه زان آمدستم دلیر
مرا نیست اندیشه از پیل و شیر
چو دیدند ترکان مرآن کشته را
ببردندآن بخت برگشته را
غریوان ببردند نزدیک شاه
بگفتند که ای شاه گیتی پناه
تمرتاش رفت و تو مانی به جای
که در مرز توران تویی کدخدا
تو گفتی که شمشیرش بی ترس و بیم
سراسر تنش کرد بانو دو نیم
زبیمش هراسان برون آمدیم
زدیده روان سیل خون آمدیم
فکندند آن کشته در بارگاه
برآن زخم کردند هرکس نگاه
سپه دار چون پهلوان کشته دید
زمین را به خونشن گل آغشته دید
فکند از سرتخت خود را به خاک
زتن جامه خسروی کرد چاک
زایوان شاهی برآمد خروش
نه دل ماند با نامداران نه هوش
دل شیده از عاشقی سردشد
از آن تیغ بانو رخش زرد شد
دلش در درون چون کبوتر تپید
چو این دید از بیم جان آرمید
بلی نیست در دل چو از عشق بهر
که آماده در جام عشقست زهر
بود عشق بحری که پایانش نیست
بود عشق دزدی که درمانش نیست
در این وادی آن ها که در رفته اند
در اول قدم ترک سر گفته اند
به یک سو دلیری چو کارش بود
کجا طاقت زهر مارش بود
پشیمان شد از عشق آن مرد خام
که از عشق هرگز نمی برد نام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، سه قهرمان با لباسهای جنگی به جنگی شجاعانه میروند. اما وقتی با شیر غران (نماد قدرت) روبرو میشوند، ترس آنها را فرامیگیرد و سلاحهایشان سست میشود. آنها تلاش میکنند تا جان خود را نجات دهند و به جنگ بانو چین (شخصیتی با قدرت و تاثیر) اشاره میکنند که او هیچ کینهای با آنها ندارد.
بانو چین با قدرتی که دارد، قاتل را از پای درمیآورد و به آنها میگوید که اگر هر کس را دوست دارند، به او میفرستند تا جانشان را نجات دهد.
در پی این ماجرا، خبر مرگ قهرمان به شاه توران میرسد و او با غم و اندوه از اینکه سپهدارش چنین کشته شده، به شدت ناراحت و دلسرد میشود. او از عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند انسان را به زحمت بیندازد و همچون دریایی بیپایان باشد که درمانش ممکن نیست. این متن در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق میتواند انسان را پشیمان کند و گاهی از آن سختیها و رنجها دوری کند.
هوش مصنوعی: در میان آن سه گرد، افرادی با افتخار و شجاعت قرار داشتند که کاملاً مجهز به ابزار جنگی و زره بودند و همچنین خود نیز از قدرت و مهارت ویژهای برخوردار بودند.
هوش مصنوعی: وقتی آن شیر نر خشمگین را دیدند، سریعاً ترسیدند و قدرتشان را در wielding شمشیر از دست دادند.
هوش مصنوعی: از شمشیر او، سه نفر مانند بید لرزان، از جان و امید شیرین خود کنده شدند.
هوش مصنوعی: به آنها هشدار دادند که ما بنده هستیم و با شادی در پای تو خاضعانه افتادهایم.
هوش مصنوعی: زن چین به جهانیان گفت: من هیچ کینه و دشمنی با شما ندارم.
هوش مصنوعی: با تیغ من، بریدن تن او آسان است و من تن او را بر تاج شاه توران میزنم.
هوش مصنوعی: بگویید که این قهرمان شما تنها یک نفر بود، اما من او را به دو نیم کردم.
هوش مصنوعی: هر کسی را که در دل خود به او محبت داری، به همین شیوه به او محبت میفرستم.
هوش مصنوعی: اگر خودت به میدان بیایی، من با جان و دل برایت به مبارزه میپردازم.
هوش مصنوعی: در این جنگل، من شجاع و دلیر هستم و از مواجهه با خطرات مانند فیل و شیر هیچ ترسی ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی که ترکان آن کشته را دیدند، آن فرد بدشانس را بردند.
هوش مصنوعی: غریبان را پیش شاه بردند و به او گفتند: ای پناهنده این جهان.
هوش مصنوعی: تمرتاش رفت و تو هنوز اینجا هستی، در جایی که تو رئیس و سرپرست هستی و در مرز توران قرار داری.
هوش مصنوعی: تو گفتی که او بدون ترس و نگرانی، با شمشیرش تمام بدنش را دو نیم کرد.
هوش مصنوعی: ما از ترس به بیرون آمدیم و از چشمانمان سیل خونی جاری شد.
هوش مصنوعی: آن کشته را در بارگاه انداختند و هر کسی که به آن نگاه کرد، بر زخم او دست گذاشت.
هوش مصنوعی: سپس فرمانده که دیده بود قهرمان را کشته شده، زمین را پر از خون و گلرنگ تصور کرد.
هوش مصنوعی: سر خود را از تخت سلطنت به زمین انداخت و لباس پادشاهی را پاره کرد.
هوش مصنوعی: صدای زایوان شاهی بلند شد و نه دلها برای نامداران باقی ماند و نه هوش و حواسی.
هوش مصنوعی: دل عاشق به خاطر درد و رنجی که از تیر محبت محبوب کشیده دیگر جانی ندارد و حالش خراب است، مانند اینکه رخش، اسب زیبا و شجاع، به خاطر این اتفاق رنگش زرد شده است.
هوش مصنوعی: دل او در درون مانند کبوتر میتپد، وقتی این صحنه را دید از ترس جانش آرام گرفت.
هوش مصنوعی: بله، وقتی که دل از عشق پر شده باشد، دیگر هیچ چیز در آن جا نمیگیرد؛ زیرا آن دل که برای عشق آماده است، مانند جامی است که در آن زهر ریخته شده.
هوش مصنوعی: عشق مانند دریایی است که هیچگاه به انتها نمیرسد و همچنین مانند دزدی است که راه درمان و رهایی از آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این مکان، افرادی که پا به این راه گذاشتهاند، از همان آغاز، خود را از همه چیز جدا کردهاند.
هوش مصنوعی: در یک طرف، شجاعت وجود دارد که با کارش مشخص میشود و جایی که تحمل زهر مار را دارد.
هوش مصنوعی: آن مرد بیتجربه از عشق پشیمان شد، در حالی که عشق هرگز از یاد نمیرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.