گنجور

 
ناصرخسرو

گوئیم بتوفیق خدایتعالی که مردم گوهریست لطیف بر ساخته بر گوهر کثیف و مرکب است از دو عالم محسوس و معقول یکی جسم مردم که دیدنی و شنودنیست و دیگر نفس مردم که دیدنی و شنودنی نیست و جسم مردم که دیدنی و شنودنی است همی ساخته نشود مگر بمیانجی دو همجنس که او سوم ایشان است که آن پدر و مادر اوست پس لازم (آید) که آن گوهر لطیف که با این گوهر کثیف جفت است اندرین کالبد آراسته و ساخته نشود مگر بدو همجنسی که او سوم ایشان است چون جسم را تمامی اندر آن بود که بخورشهای این جهانی برسد از لذات جسمانی بمیانجی پدر و مادر گفتیم که تمامی نفس نیز اندر آن باشد که او بلذات عالم روحانی برسد بمیانجی پدر و مادر نفسانی پس بحکم ضرورت اثبات شد مر نفس مردم را از پدری و مادری همچنانکه جسم مردم را از پدر و مادر چاره نیست و چون پدر جسمانی مردم فایده دهند بود و مادرش فایده پذیرنده بود گفتیم که پدر روحانی نیز فایده دهنده باشد و مادر نفسانی فایده پذیرنده باشد پس گفتیم که آن پدر دینی که او را مر نفس مومن را بمحل پدر است رسولست صلی الله علیه وآله و سلم و آن مادر دینی که او مر نفس مومن را بمحل مادر است وصی اوست و تنزیل ناطق مر صورت نفسانی مومن را بمرتبه نطفه پدر است و تاویل وصی مر آنصورت نفسانی را بمرتبت نطفه مادر است و بفراز آمدن هر دو نطفه روحانی صورتی پدید آید آراسته مر عالم روحانی را همچنانکه بفراز آمدن دو نطفه جسمانی بر آراسته صورتی پدید آید مر عالم جسمانی را و گواهی دهد بر درستی اینحال گفتار رسول علیه السلام که گفت:انا و انت یا علی ابو و ام المومنین گفت یا علی من و تو پدر و مادر مومنانیم و استوار کرد مر این خبر را قول خدایتعالی که گفت:النبی اولی با المومنین من انفسهم و ازواجه امها تهم گفت پیغمبر سزاوارتر است بگرویدگان از نفسهای ایشان بدیشان و زنان او مادران ایشانند و چون زنان پیغمبران مادر مومنان باشند پیغمبر پدر ایشان باشد چنانکه رسول علیه السلام گفت:الارض امکم و هی بکم بره یعنی زمین مادر شماست و او بشما نیکو کردار است پس بحکم این حدیث درست شد که رسول آسمانست و او پدر است مومنان را از بهر آنکه زنان پیغمبر را خدایتعالی مادر مومنان گفت و پیغمبر گفت مادر شما زمین است پس درست شد که رسول آسمان است و پدر است و زنان او مثل بزمین اند و مادر مومنانند از نیکویی که باشند و نیکویی جز از خردمندان نیاید و اگر بیاید مر آنرا نیکو نگویند و آسمان مر زمین را مایه دهنده باشد بباران و تابش ستارگان و زمین مر آنرا بپذیرد و برساند بگوهر های کانی و چیز های رستنی و انواع حیوانات و خدایتعالی همیگوید قوله تعالی : و تری الارض هامده فاذا انزلنا علیها الما اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج گفت ببینید زمین مرده را پس چون فرو فرستادیم برو مر آبرا بجنبید بیفزود و برویانید از (هر) جفت نیکو و تاویل این آیت آنست که تاویل را پایداری و هستی و تنزیل است و ناطق را محل آسمان است چنانکه بیان نمودیم پس تنزیل بمحل باران باشد و چون وصی را منزلت است تاویل (را) منزلت آن چیزها باشد که بمادت آسمانی پدید آید و ناطق تدبیر گر جملگی عالم دین است و مرگ بدو باز بسته نیست بلکه بدو زندگی باز بسته است و همی گوید ایزد تعالی و انزلنا من السما ما طهورا (لنحیی به بلده میتا)یعنی که چون آبرا فرو فرستادیم زمین مرده زنده شد پس گوییم که تنزیل بر مثال جسد است و تاویل بر مثال روح است مرورا و مرگ جسد را بجدا شدن روح باشد از جسد و ظاهر شریعت هم بر مثال کالبدهاست بخودی خویش و تاویل بر مثال روح است بخودی خویش و مر زمین را منزلت تاویل است چنانکه گفتیم و آسمان را منزلت تنزیل است بدین سبب بود که مرگ را بر زمین باز خواند و (زندگی را) باسمان باز خواند و چون درست شد که زایشهای عالم جسمانی را از زمین و آسمان چاره نیست لازم آید که پدر و مادر نفسانی اندر هر زمانی یافته باشد مر مومنانرا پس باید که پدر و مادر نفسان خویش را بشناسند تابی نصیب نمانند و رسول علیه السلام گفت :من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه و الجاهل فی النار گفت هر که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد مرگ او مرگ جاهلان باشد و اندر مرگ (جاهلان) کسی بمیرد که او را پیغمبر نباشد و آنکس اندر آتش باشد پس هر که امام را بشناخت برو واجب شود اطاعت امام اگر بحضرت امام باشد و اگر بحضرت امام نباشد برو واجب شود اطاعت آنکس که امام او را بپای کرده باشد بدان جزیره که اوست و هیچ گروهی نیست از کیش ها و مذاهب مختلف که ایشان منکر باشند امامی را مگر معطلان ودهریان که ایشان خود علم ندارند و علم را منکرند و گویند علم خود نیست البته هیچ مذهبی نیست که اندرو داناتر و نادان تر نیست و دانایان مر نادانانرا امامند مگر آنست که گروهی دعوی کنند که امام حق آنست که ما تابع اوئیم پس همه خلق اندر نام امامت مختلفند واندر معنی امامت معتقدند پس واجب است بر مومن بشناختن امام زمان خویش را تا لازم آید اطاعت داشتن مر امام را پس بنگریم تا امام مر دین را باید یا مر دنیا را یا هر دو را.

گوئیم اگر امام مر دنیا را بایستی بی دین پس دین بیکار بودی و بی سالار و خدایتعالی بزرگتر (از) آنست که چیزی را بیکار کند خاصه مر دین را که او شریفتر از همه چیزهاست و اگر امام مردین را بایستی بی دنیا سیاست دنیا باطل بودی و محال بودی که ایزد تعالی مر امام را بر شریفتر چیزی مهتر کردی و خسیس تر چیزی از او باز داشتی پس دانسته شد که امام هم دین را بایستی و هم دنیا را واجب است پس بنگریستیم اندر جزای کار امام که از بهر آیات محکمه را می بایستی یا از بهر آیات متشابه را و محکم خود بی نیاز است از آنکه داشت و گسترده است و امام از بهر آیات متشابه را بایست از بهر آنکه علم متشابه را کسی اندر یافت نتوانست باستدلال مگر خداوند تاویل و نیافتیم اندر امت کسی را که او دعوت کننده باشد بگشادن آیات متشابه را مگر گروهی از اهل بیت رسول پس آهنگ بدیشان کردیم و نزدیک ایشان یافتیم علم متشابه قرآنرا و شریعت را و بدانستیم که ایشانند خداوندان امر خدایتعالی و اطاعت ایشان بر ما واجب است کردن بر این آیت قوله تعالی :یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم یعنی ای کسانیکه ایمان آورده اید اطاعت دارید خدایرا و رسول را و اطاعت خداوندان فرمان دارید که ازو در میان شما اند پس گوئیم که او را هفت چیز بباید تا امامت او را باشد نخست اشارت بسپردن امام گذشته که او را با مامت نصب کند و دیگر نسبت شریف باید که از اهل بیت رسول باشد تا او از دعای ابراهیم بهره مند باشد و سه دیگر علم دین بایدش که بدان بلند شود درخت امامت و چهارم باید که پرهیزگار باشد چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:ان اکرمکم عند الله اتقیکم گفت گرامی ترین شما نزدیک خدایتعالی متقی ترین شما است پنجم باید که جهاد کننده باشد بدست با کافران و بزبان با منافقان ششم خصلت های نیکو باید ش جز امامت چنانکه اندر پیغمبر بود جز نبوت از خوی نیک تا خدایتعالی مرورا گفت:و انک لعلی خلق عظیم هفتم آن باید که او بی نیاز باشد از دعوی کردن مر خویشتن از امامت از بهر آنکه چون او دعوی کند خصم گردد زیر حکم حاکم آید آنگاه چون او خصم بود حاکم نتواند بودن آن او را گناه باشد چون ایشان دعوی کند یاد کردیم از بیان اصلها و فرعها اندرین کتاب اینقدر بسنده باشد مستجیب عاقل را.

و آن هفت ستون مسلمانی را که بنیاد دین بر آنست بیان کنیم و آن برین هفت حد دلیل است چنین که یاد کرده شد نخست شهادت و آن دلیل است بر سابق کز جهت او درست شد توحید مر ناطق را بدانچه ایزد تعالی برتر است با صفت و بی صفت و بی جفت و نماز دلیل است بر ثانی که شریعت ناطق را بتوانست تالیف کردن بمادت خویش که او مانند بود مر ترکیب عالم را کز نفس پدید آید و زکوه دلیل است بر ناطق که بپای کرد مر اساس را از بهر دعوت کردن سوی علم حقیقت که اندروست پاکیهای نفسها از پلیدیهای شرک و نفاق و حج کردن دلیل است بر اساس که بدو تمام شود خانه دین که چهارم رکن اوست مر دین را و بچار رکن خانه تمام شود و روزه ماه رمضان دلیل است بر امام از بهر آنکه مرو را کاری معلوم نیست چنانکه مر اصل دین را معلوم بود مگر مرورا نگاه داشت امانت است پس باستاد امام اندر حد روزه داشتن یعنی خاموش بودن زیرا که امام را بیان کردن نیست و جهاد کردن دلیل است بر حجت که حجت نیاساید از دعوت کردن بلکه همیشه جهاد همی کند و نترسد از ملامت و اطاعت اولی الامر دلیل است بر داعی از بهر آنکه اطاعت امام بدان واجب شود بر مومن که داعی مرورا بدان حریص کند و بنمایدش آنچیزی که اندر اطاعت امامست اکنون گوئیم اندر بیان چیزها که مومن را از دانستن آن چاره نیست تا نفس راه جویان بجستن آن پاکیزه شود و السلام.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode