گنجور

 
ناصرخسرو

گوئیم بتوفیق خدایتعالی که تیمم آبدست بخاک اندر حال درماندگی است و مر دو تن را رواست مر بیماریرا رواست که بترسد بر هلاک شدن جسد خویش و بر مسافران رواست چون آب نیابند پس این دو تن بخاک تیمم کنند روا باشد و تاویل بیمار مستجیب ضعیف است که کسی را نتواند یافتن که او را فرمان باشد بسخن گفتن مرو را روا باشد کز مومنانی که مطلق نباشند فایده گیرد و همچنین تاویل مسافر کز اهل و خانه خویش جدا افتاده باشد کسی است کز داعی و حجت خویش جدا افتاده باشد مرو را روا باشد کز پاکیزه فایده جوید بعلم (تا) آنگاه که کسی یابد که او را فرمان باشد بسخن گفتن آنگه روا نباشد مرو را سخن شنودن جز از آنکه خداوند فرمان باشد همچنان که چون آب یافته باشد بخاک تیمم نشاید کردن و آب دلیل است بر علم امام و خاک دلیل است بر علم حجت چون علم امام حاضر نباشد (و نیز) آب دلیل است بر علم حجت و خاک دلیل است بر علم داعی ( چون حجت حاضر نباشد ) همچنین همی آید تا چون ماذون حاضر نباشد علم او آب باشد و علم مومن نامطلق خاک باشد و مثل مومن بخاک بدان زده اند که خاک بآب آمیزنده است و مثل علم بآبست و با علم جز مومن نیامیزد پس او خاک باشد نبینی که خدایتعالی همیگوید قوله تعالی: و یقول الکافر یالیتنی کنت ترابا همیگوید روز قیامت کافر گوید که ای کاش که من خاک بودمی و تاویلش آنست که کافر خواهد که آنروز مومن بودی و هر که به بیان حجت نتواند رسید نفس او بیمار باشد روا باشد که علم از داعی بپذیرد.

و امام تیمم آنست که چون آب نیابند آنکس بسوی خاک پاک شود و هر دو کف دست بر خاک زند یکبار باز پس بیفشاند دستها را تا خاک از و بریزد آنگه سرهای انگشت را بروی خویش بمالد از ابرو تا بزنخ یکبار و آنگه روی انگشتان دست چپ را بر پشت انگشتان دست راست نهد و از بن انگشتان بسر بیرون بمالد و باز روی انگشتان دست راست را بر پشت انگشتان دست چپ نهد و از بن انگشتان بسر بیرون بمالد یکبار تیمم او بدین تمام شود تاویلش آنست که قصد کردن آنکس بدان خاک پاک مثل است بقصد کردن مومن ضعیف بیمار که از صاحب دعوت خویش جدا مانده باشد بسوی مومن پاکیزه نامطلق بفایده گرفتن ازو وزدن او مر دو کف را بر خاک یکبار چون تیمم کند دلیل است بر اقرار مومن بامام زمان و حجت او و افشاندن دست از خاک دلیلست بر اعتقاد ناکردن آن مومن ضعیف را اندر آن مومن نامطلق کزو همی فایده گیرد که این علم که من همی شنودم مرین را نیست و مرین مومن نامطلق مفید را این منزلت از سوی امام و حجت است که ایشان مطلق اند اندر دعوت حق هر چند که امروز از و فایده همی یابد و فرو مالیدن او مر چهار انگشت دو دست بر وی اندر تیمم دلیل است . اقرار مومن ضعیف بر بیست و چهار حد امام که ایشان مثل اند بر بیست و چهار ساعت روز و شب که بر هر دست مر چهار انگشت را دوازده پیوند است و جملگی آن بیست و چهار باشد و روی با هفت سوراخ که اندروست چون دو چشم و دو گوش و دو بینی ویکدهن مثل است بر هفت صاحب شریعت و چاره نیست مومن را هر چند که ضعیف باشد بر شناختن این هفت حد و اقرار کردن بدیشان و مسح مثل است بر اقرار کردن و شستن مثل است بر اطاعت و در تیمم این دو چیز که در آبدست شستنی بود مسح کردنی گشت و دو مسح کردنی بیفتاد چون مسح سرو پای دلیل آنست که مستجیب ضعیف عاجز است از اطاعت خداوندان تاویل و همچنانکه بر حجت و داعی مر امام و اساس و ناطق را اطاعت است (و) مر اول و ثانی را اقرار است بر مستجیب ضعیف مر خداوندان تاویل را اقرار است و اطاعت نیست و زدن دو دست یکبار بر خاک دلیل است مر بسنده بودن مر مومن ضعیف را بدان مقدار فایده کز مرتبت نخستین یابد و آن حد مومن است و ناشدن او بدرجه دیگر از داعی و جز آن و این تیمم هم آبدست باشد و هم جنابت شستن یعنی مر ضعیفانرا قول مومنان پاک نامطلق خود بسنده باشد بپاک کردن مر ایشانرا و تیمم از خاک پلید روا نباشد یعنی که نشاید مومن ضعیف سخن بشنود از مومن که او پاکیزه نباشد باعتقاد اندر اولیای خدای و السلام.