و به لحسا چندان خرما باشد که ستوران را به خرما فربه کنند که وقت باشد که زیادت از هزار من به یک دینار بدهند، و چون از لحسا سوی شمال روند به هفت فرسنگی ناحیتی است که آن را قطیف میگویند و آن نیز شهری بزرگ است و نخیل بسیار دارد، وامیری عرب به در لحسا رفته بود و یک سال آن جا نشسته و از آن چهار باره که دارد یکی ستده و خیلی غارت کرد و چیزی به دست نداشته بود با ایشان، و چون مرا بدید از روی نجوم پرسید که آیا من میخواهم که لحسا بگیرم توانم یا نه که ایشان بی دینند. من هرچه مصلحت بود میگفتم و نزدیک من هم بدویان با اهل لحسا نزدیک باشند به بی دینی که آن جا کس باشد که به یک سال آب بر دست نزند و این معنی که تقریر کردم از سر بصیرت گفتم نه چیزی از اراجیف که من نُه ماه در میان ایشان بودم به یک دفعه نه به تفاریق و شیر که نمی توانستم خورد و از هرکجا آب خواستمی که بخوردم شیر بر من عرض کردندی و چون نستدمی و آب خواستمی گفتندی هرکجا آب بینی آب طلب کنی که آن کس را باشد که آب باشد وایشان همه عمر هرگز گرمابه ندیده بودند و نه آب روان.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن به وصف وضعیت و شرایط جغرافیایی و معیشتی منطقه لحسا و اطراف آن پرداخته شده است. در لحسا، خرما به وفور یافت میشود و مردم آن منطقه عادت به زندگی در شرایطی سخت و بیآبی دارند. همچنین اشارهای به یک امیر عرب که به لحسا رفته و از مردم آن منطقه غارت کرده، وجود دارد. نویسنده به تفسیرهای نجومی نیز اشاره کرده و تأکید میکند که زندگی در آنجا برای او سخت بوده است، بهطوریکه او مدتها نتوانسته آب بنوشد و شرایط بهداشتی مناسبی ندارد. مردم این ناحیه به دلیل نبود آب و گرمابه، عادت به عدم استفاده از آب بهطور معمول دارند.
هوش مصنوعی: در لحسا، خرما به قدری فراوان است که میتوان با آن چهارپایان را چاق کرد و حتی در برخی مواقع، بیش از هزار من خرما را به یک دینار میفروشند. هنگامی که از لحسا به سمت شمال حرکت کنیم، به ناحیهای به نام قطیف میرسیم که شهری بزرگ و پر از نخلهای خرماست. یکی از امیران عرب یک سال در لحسا زندگی کرده و با غارتهایی که انجام داده، نهایتاً چیزی به دست نیاورده است. او از من میپرسد که آیا میتواند لحسا را بگیرد یا نه، چرا که آنجا به نظرش مردم بیدینی هستند. من هر آنچه را که به مصلحت میدانستم به او گفتم. در آنجا، بدویان و اهل لحسا به خاطر بیدینی نزدیک هم زندگی میکنند. برخی از افراد یک سال هم ممکن است آب به دست نیاورند. من هر آنچه که گفتم، با بصیرت و تجربهام بود نه از روی ادعا. من نه ماه در میان آنها بودم و حتی نمیتوانستم شیر بخورم. هر بار که آب میخواستم، شیر به من ارائه میشد و از طرف دیگر، آنها هرگز گرمابهای نرفته بودند و آب جویی هم ندیده بودند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.