گفتند شتر نجیب هیچ جای چنان نباشد که در آن بیابان، و از آن جا به مصر و حجاز برند. و در این شهر عیذاب مردی مرا حکایت کرد که بر قول او اعتماد داشتم، گفت وقتی کشتی از این شهر سوی حجاز میرفت و شتر میبردند. به سوی امطر مکه و من در آن کشتی بودم شتری از آن بمرد. مردم آن را به دریا انداختند، ماهی در حال آن را قو برد چنان که یک پای شتر قدری بیرون از دهانش بود ماهی دیگر آمد و آن ماهی را که شتر فرو برده بود فرو برد که هیچ اثر از آن برو پدید نبود و گفت آن ماهی را قرش میگفتند. هم بدین شهر پوست ماهی دیدم که به خراسان آن را سفن میگویند و گمان میبردیم به خراسان که آن نوعی از سوسمار است تا آنجا بدیدم که ماهی بود و همه پرها که ماهی را باشد داشت.
در وقتی که من به شهر اسوان بودم دوستی داشتم که نام او ذکر کردهام در مقدمه، او را ابوعبدالله محمدبن فلیج میگفتند، چون از آن جا به عیذاب همیآمدم نامه نوشته بود به دوستی یا وکیلی که او را به شهر عیذاب بود که آنچه ناصر خواهد به وی دهد و خطی بستاند تا وی را محسوب باشد. من چون سه ماه در این شهر عیذاب بماندم و آنچه داشتم خرج کرده شد از ضرورت، آن کاغذ را بدان شخص دادم. او مردمی کرد و گفت والله او را پیش من چیز بسیار است چه میخواهی تا به تو دهم تو به من خط ده.
من تعجب کردم از نیک مردی آن محمد فلیج که بیسابقه با من آن همه نیکویی کرد و اگر مردی بیباک بودمی و روا داشتمی مبلغی مال از آن شخص بهواسطه آن کاغذ بستیدمی. غرض من ازآن مرد صد من آرد بستدم و آن مقدار را آن جا عزتی تمام است و خطی بدان مقدار به وی دادم و او آن کاغذ که من نوشته بودم به اسوان فرستاد و پیش از آن که من از شهر عیذاب بروم جواب آن محمد فلیج باز رسید که آن چه مقدار باشد هر چند که او خواهد و از آن من موجود باشد بدو ده و اگر از آن خویش بدهی عوض با تو دهم که امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرموده است المومن لایکون محتشما و لا مغتنما.
و این فصل بدان نوشتم تا خوانندگان بدانند که مردم را بر مردم اعتماد است و کرم هر جای باشد و جوانمردان همیشه بودهاند و باشند.
جده شهری بزرگ است و بارهای حصین دارد بر لب دریا و در او پنج هزار مرد باشد، بر شمال دریا نهاده است و بازارها نیک دارد و قبله مسجد آدینه سوی مشرق است و بیرون از شهر هیچ عمارت نیست الا مسجدی که معروف است به مسجد رسول الله علیه الصلوة و السلام و دو دروازه است شهر را یکی سوی مشرق که رو با مکه دارد و دیگر سوی مغرب که رو با دریا دارد و اگر از جده بر لب دریا سوی جنوب بروند به یمن رسند به شهر صعده و تا آن جا پنجاه فرسنگ است و اگر سوی شمال روند به شهر جار رسند که از حجاز است و بدین شهر جده نه درخت است و زرع، هرچه به کار آید از رستا آرند و از آن جا تا مکه دوازده فرسنگ است. و امیر جده بنده امیر مکه بود و او را تاجالمعالی بن ابیالفتوح میگفتند و مدینه را هم امیر وی بود. و من به نزدیک امیر جدّه شدم و با من کرامت کرد و آن قدر باجی که به من میرسید از من معاف داشت و نخواست، چنان که از دروازه مسلم گذر کردم چیزی به مکه نوشت که این مردی دانشمند است از وی چیزی نشاید بستدن.
روز آدینه نماز دیگر از جده برفتم یکشنبه سلخ جمادی الاخر به در شهر مکه رسیدیم و از نواحی حجاز و یمن خلق بسیار عمره را در مکه حاضر باشد اول رجب و آن موسمی عظیم باشد و عید رمضان همچنین و به وقت حج بیایند و چون راه ایشان نزدیک و سهل است هر سال سه بار بیایند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، نویسنده روایت میکند که در سفر خود از شهر عیذاب به سمت مکه، با شتری و ماجرای مرگ آن شتر در دریا مواجه شد. او در کشتی با افرادی بود که شتر مرده را به دریا انداختند و همچنین به ماهیهایی که آن شتر را در دریا بلعیدند اشاره میکند. نویسنده همچنین به دوستی به نام ابوعبدالله محمد بن فلیج اشاره میکند که از او نیکیهای زیادی دیده و در زمان سختی از او کمک گرفته است.
او به شهر جده میرسد که شهری بزرگ و با بازارهای خوب است و در کنار دریا واقع شده است. در این شهر امیرانی وجود دارند که به مکه وابستهاند و نویسنده از اوضاع خوب خود و معافیت از باجگیری از او به خاطر دانشمندیاش صحبت میکند. در نهایت، او به مکه میرسد و به مراسمات مذهبی و تجمعات مردم در این شهر اشاره میکند. این متن نشاندهنده توکل به خدا و اعتماد به انسانهای نیکوکار است.
هوش مصنوعی: گفتند شتر نجیب هیچگونه جایی در آن بیابان نیست و از آنجا به مصر و حجاز میبرند. در این شهر، مردی را ملاقات کردم که به او اعتماد داشتم و داستانی برایم تعریف کرد. او گفت زمانی که کشتی از این شهر به سوی حجاز میرفت و شترهایی را حمل میکرد، در حالی که من هم در آن کشتی بودم، شتری از دنیا رفت. مردم آن شتر را به دریا انداختند و ماهیای در حین این کار آن را بلعید، به طوری که یکی از پایهای شتر کمی از دهان ماهی بیرون مانده بود. سپس ماهی دیگری آمد و آن ماهی را که شتر را خورده بود بلعید، به طوری که هیچ نشانهای از آن باقی نماند و گفته میشد به آن ماهی "قرش" میگویند. همچنین در این شهر پوست ماهیای را دیدم که در خراسان به آن "سفن" میگویند و ما گمان میکردیم که آن نوعی سوسمار است تا اینکه به چشم خود دیدم که این نیز ماهی بود و همه ویژگیهایی که مربوط به ماهی است را داشت.
هوش مصنوعی: زمانی که در شهر اسوان بودم، دوستی داشتم به نام ابوعبدالله محمدبن فلیج. زمانی که قصد داشتم به شهر عیذاب بروم، او نامهای به دوستی یا وکیلی که در عیذاب بود نوشت و خواسته بود که هر چیزی ناصر بخواهد به او بدهد و خطی بگیرد تا مشخص شود که او در حال دریافت است. من سه ماه در این شهر عیذاب ماندم و همهچیزم را خرج کردم. بنابراین آن کاغذ را به آن شخص دادم. او بسیار از من استقبال کرد و گفت که چیزهای زیادی برای من دارد و از من خواست که چه چیزی میخواهم و باید خطی به او بدهم.
هوش مصنوعی: من از نیکنفس بودن محمد فلیج شگفتزده شدم، زیرا او با من به گونهای بینظیر رفتار کرد و اگر جرات بیشتری داشتم، به واسطه آن نامه، مقداری پول از او درخواست میکردم. قصد من از این مرد، صد بار آرد بود که آن مقدار در آنجا ارزش و اعتبار خاصی دارد. من نامهای به او نوشتم و او آن کاغذ را به اسوان فرستاد. پیش از آنکه من از شهر عیذاب خارج شوم، پاسخ محمد فلیج به من رسید و او اعلام کرد که هر مقداری که بخواهد و من در دسترس داشته باشم، به او تقدیم کنم و اگر چیزی از اموال خودم بدهی، به من عوض خواهد داد. زیرا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرمودند: مؤمن نباید به دنبال خیانت باشد و نباید طمعکار باشد.
هوش مصنوعی: این فصل را نوشتم تا خوانندگان بفهمند که مردم به یکدیگر اعتماد دارند و نیکی و جوانمردی همیشه وجود داشته و خواهد داشت.
هوش مصنوعی: جده شهری بزرگ و محکم است که در کنار دریا واقع شده و جمعیتی حدود پنج هزار نفر دارد. این شهر در شمال دریا قرار دارد و بازارهای خوبی دارد، همچنین مسجد جمعهاش به سمت شرق است. در خارج از شهر هیچ ساختمان قابل توجهی وجود ندارد به جز مسجدی که به مسجد رسول الله معروف است. جده دارای دو دروازه است؛ یکی در سمت شرق که به مکه میرسد و دیگری در سمت غرب که به دریا میرود. اگر کسی از جده به سمت جنوب برود، به یمن و شهر صعده میرسد که فاصلهاش پنجاه فرسنگ است و اگر به سمت شمال برود، به شهر جار میرسد که در حجاز واقع شده است. در جده نه درختی وجود دارد و نه زراعتی، و تمام نیازهای کشاورزی از روستاها تأمین میشود. فاصله جده تا مکه دوازده فرسنگ است. امیر جده، بنده امیر مکه بود و او را تاجالمعالی بن ابیالفتوح مینامیدند، همچنین او امیر مدینه هم بود. وقتی نزد امیر جده رفتم، او با من به خوبی رفتار کرد و از من مالیات نگرفت و به مسئولان نوشت که این فرد عالم است و نباید از او چیزی گرفته شود.
هوش مصنوعی: در روز جمعه نماز دیگری خواندم و روز یکشنبه در تاریخ سلخ جمادی الآخر به شهر مکه رسیدیم. از نواحی حجاز و یمن افراد زیادی برای انجام عمره به مکه میآیند. این اتفاق در اول ماه رجب و همچنین در عید رمضان و زمان حج میافتد. با توجه به اینکه مسیر آنها نزدیک و آسان است، هر سال سه بار به مکه سفر میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.