گنجور

 
ناصرخسرو

معنی ، بهشت جای اهل ثواب است و معنی دوزخ جای اهل عقاب است .

و خدای تعالی مر بهشت را بتازی چند جای یاد کرد بجنه ، و دوزخ را نار خواند. و جنت بوستانی باشد آراسته به درختان بارور و اسپر غمهای خوش و آب روان و جایهای با راحت و پاکیزه ، چنانک حس را اندران راحت باشد .

پس گوئیم که چون درست کردیم ازین پیش ثواب علمی است نه حسی ، بباید دانستن که فائدهای عقلی که آن شناخت لطائف است که جملگی آرایش و راحت و لذت که اندرین عالم همی آید از آنجا همی آید ، بوستان نفس سخن گوی است گه مر آنرا بگفتار و اندیشه نتوان یافتن . و آن آراسته است پیش روان دین که ایشان درختان آن بوستان اند . و بگشتن اندر آن بوستان و نگریستن بچشم بصیرت اندر آن مر نفس ناطقه را لذت براحت و شادی و آسانی باشد . و لکن علم الهی اندرین عالم بلفظها و مثلها بسته باشد و جدا نشود از آن تا بدان وقت که ایزد تعالی مر آن را تقدیر کرده است . و چون وقت آن فراز آید آن حکمتها از میان مثلها و رمزها بیرون آید بر نیکوتر آرایشی که چشم چنان ندیده است ، و نه هیچ گوش صفت آن شنودست ، و نه بر دل هیچ مردم آن گذشته است . و آن وقت نیز دل از آن سرد نشود ؛ و یابنده آن از آن ملول نشود ، و از نگاه داشتن آن پرداخته نشود . و پیش از آن همی ملول گشت چون اندر پوست مثلها و رمزها بود و همی نگاه بایست داشتن مر آنرا نبشتن و درس کردن ، بدان سبب که اندر تیرگی لفظها و مثلها بود ، همی بدان که غذاها که مر جسم را شاید و قوام زندگی جسم بدان است ، چون اندر بوستان باشد با بآغاز پوست و خاشاک و خار باشد و پیش از وقت رسیدن پنهان باشد اندر میان برگ و شاخ و کشتهای خویش ، چون وقت آن باشد که جسد زو همی زندگی خواهد پذیرفتن آن کثافتها را بیفکند ، و تلخی و ترشی را به شیرینی و خوشی بدل کند و بیرون آید بر نیکوتر آرایشی بدیدار و خوشتر وجهی از مزه و با راحت تر جاهی از بوی و از میان کشتن و برگ و شاخ بیرون آرندش . و نیز جسد از چشیدنش رنجه نشود و از بوی او براحت رسد ، و نگاهبان او از نگاه داشتن او رسته شود . – این مثل بهشت است که مرورا خدای تعالی بوستان خواند که فوائد او برابر کرده شد اندر باب نفسانی با فوائد بوستان اندر باب جسمانی یک یک .

و اما آتش که آن جای گناه کاران است مثل دوزخ بدان از بهر آنست که آتش بکار آید اندر صلاح جسد از بهر پختن چیزهای خام . و نیز آتش ماه کند مر صورتهای جسدانی طبیعی را ، چنانک صورت تباه آن چیز ناپیدا کند و مجهول گرداندش . همچنین شریعتهای پیامبران مثل است بر آتش که آشکارا شدن آن بکار صلاح ظاهر عالم را و قوام خلق جسمانی بدان باشد . مگر آن باشد که مشغول بدان تباه کند صورتهای لطیف را اندر شبهت و بماند اندر پوشش مثلها و رمزها . و صورت لطیف چون اندر ظاهر محض اوفتد خویشتن را اندر غایت بدبخت رساند و بجمله الامر آتش شریعتی مر صورتهای لطیف نفسانی را همچنان زیان دارد که آتش طبیعی مر صورتهای کثیف جسدانی را زیان دارد . ومثل ظاهر شریعت اندر زیان و سود او با صورت لطیف چنانست چون مثل زهر قاتل که طبایع مرورا بیرون داده است اندر عالم از بهر صلاح خلق بوقتی که بدان حاجتمند شوند مر شکستن بیماریهای صعب را ، اما اگر کسی که درست باشد گر ازو بخورد در وقت بمیرد . همچنین کسی که مثلهای شریعتی را صورت بندد بی حقیقت تاویل زندگانی او تباه شود، و باز ماند از لذتهای آن عالم بر مثال باز ماندن آنکس که زهر بخورد از زندگانی و لذتهای این عالم . و هر کجا بوستان است برو موکل است که بی دستوری ، خداوندش اندر نتوان شدن . و معنی آتش آنست که شریعت های بی تاویل که صلاح خلق اندرین عالم بدان است چون آتش بهر جای موجود است ، و بوستان که مثل آ« بعلم تاویل است و برو موکل است بهر جایی نیست . و علم الهی را خزانه داران و موکلانند بی دستوری اندران نتوان شد . اینست سبب ماننده کردن جای نیکبخت ببوستان و جای بدبخت با آتش . اما از روی حقیقت آن راحت را که اندر بهشت است اندر عالم جسمانی ماننده یی نیست و نه مران دشواری را که اندر دوزخ است ماننده هست از دشواری جسدانی. دورکناد خدای ما را از آن بمنه و جوده والسلام